تفسیر نوجوان: برگرفته از تفسیر نمونه جلد 17

مشخصات کتاب

سرشناسه : بیستونی، محمد، 1337 -

عنوان و نام پدیدآور : تفسیر نوجوان : برگرفته از تفسیر نمونه= A New Narration of holy Qur'an for teenager/ به اهتمام محمد بیستونی.

مشخصات نشر : قم: بیان جوان، 1386.

مشخصات ظاهری : 30 ج.؛10×14س م.

شابک : دوره:978-964-5640-22-2 ؛ 20000 ریال:ج. 1:964-8399-92-1 ؛ 20000 ریال:ج. 2:964-8399-93-X ؛ 20000 ریال:ج. 3:964-8399-94-8 ؛ 20000 ریال:ج. 4:964-8399-95-6 ؛ 20000 ریال: ج.5:964-8399-96-4 ؛ 20000 ریال: ج. 6:964-8399-97-2 ؛ ج. 7:964-8399-98-0 ؛ 20000 ریال: ج. 8:964-8399-99-9 ؛ 20000 ریال: ج. 9:964-5640-00-0 ؛ 20000 ریال: ج. 10:964-5640-01-7 ؛ 20000 ریال: ج. 11:964-5640-02-4 ؛ 20000 ریال: ج. 12:964-5640-03-1 ؛ ج.13 964-5640-04-8: ؛ ج. 14:964-5640-05-5 ؛ 20000 ریال: ج. 15:964-5640-06-2 ؛ 20000 ریال: ج. 16:964-5640-07-9 ؛ 20000 ریال: ج. 17:964-5640-08-6 ؛ 20000 ریال:ج. 18:964-5640-09-3 ؛ 20000 ریال: ج. 19:964-5640-10-9 ؛ 20000 ریال: ج. 20:964-5640-11-6 ؛ 20000 ریال: ج. 21:964-5640-12-3 ؛ 20000 ریال: ج. 22:964-5640-13-0 ؛ 20000 ریال: ج. 23:964-5640-14-7 ؛ 20000 ریال : ج. 24:964-5640-15-4 ؛ 20000 ریال: ج. 25:964-5640-16-1 ؛ 20000 ریال: ج. 26 964-5640-17-8: ؛ 20000 ریال: ج. 27:964-5640-18-5 ؛ 20000 ریال: ج. 28:964-5640-19-2 ؛ 20000 ریال: ج. 29:964-5640-20-8 ؛ 20000 ریال: ج. 30:964-5640-21-5

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : ج.1 - 30 (چاپ اول : 1386).

یادداشت : ج. 1 - 30 (چاپ دوم: 1391) (فیپا).

یادداشت : کتاب حاضر برگرفته از کتاب " تفسیر نمونه " تالیف "مکارم شیرازی" است.

یادداشت : کتابنامه.

عنوان دیگر : تفسیر نمونه.

موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14 -- ادبیات کودکان و نوجوانان

شناسه افزوده : مکارم شیرازی، ناصر، 1305 - . تفسیر نمونه

رده بندی کنگره : BP98/ب95ت74 1386

رده بندی دیویی : [ج]297/179

شماره کتابشناسی ملی : 1027756

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

تقدیم

به حضرت ابراهیم خلیل اللّه علیه السلام ، او در نوجوانی وقتی 13 ساله بود در حالی که همه مردم ماه و خورشید و ستارگان و... راخدای خود قرار داده بودند گفت : «من به جای چیزهایی که غروب می کنند و ناپایدارند ، خدای یکتا و ارزش های ماندگار را انتخاب می کنم» .

به حضرت اسماعیل فرزند 12 ساله حضرت ابراهیم خلیل اللّه علیهم السلام ، او همان کسی است که در نوجوانی برای اجرای دستور خدا در ارتباط با قربانی شدن خود توسط پدر، اشتیاق داشت و مطیع فرمان خدای یکتا بود .

به حضرت یوسف علیه السلام که در نوجوانی آنگاه که 12 سال داشت، برادرانش او را به بهانه تفریح و سرگرمی در چاه انداختند و در حالی که خطر مرگ او را تهدید می کرد، با «توکّل به خدا و رفتار شایسته» به اوج قدرت و خوشبختی رسید .

ص:4

به حضرت علی اکبر نوجوان 18 ساله حضرت امام حسین علیهم السلام ، آن عزیزی که وقتی به وی خبر رسید به زودی در کربلا شهید خواهد شد، فرمود: «چون در راه حق مبارزه می کنیم هیچ ترسی از مرگ ندارم» .

به حضرت قاسم نوجوان 13 ساله امام حسن علیهم السلام که در کربلا از او پرسیده شد مرگ را چگونه می بینی، فرمود: «مرگِ در راه خدا برای من از عسل شیرین تر است» .

و تقدیم به شهید حسین «فهمیده» آن نوجوان 13 ساله که در جریان جنگ تحمیلی صدام علیه ایران، سران کفر و استکبار و ابزار جنگی آنها را شرمنده خود ساخت .

و تقدیم به همه نوجوانان «فهمیده» در سراسر جهان .

ص:5

متن تأییدیه مرجع عالیقدر «حضرت آیة اللّه العظمی مکارم شیرازی»

درباره تفسیر نوجوان

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

قرآن کریم بهترین هدیه خداوند منّان به همه انسان ها در طول قرون و اعصار می باشد. بدون شک استفاده صحیح از این کتاب آسمانی و بکارگیری محتوای آن در زندگی، مستلزم تفکیک و موضوع بندی آیات، متناسب با مخاطبین مختلف خصوصا گروه های سنی کودک، نوجوان و جوان می باشد زیرا سراسر این کتاب به استناد آیات 44 سوره فصّلت و 82 اسراء و 57 یونس برای شفا و درمان بیماری های جسمی و روحی انسان ها نازل شده و مانند داروخانه ای است که گرچه همه داروهای آن برای شفاست ولی طبعا «هر دارویی برای بیمار خاصی شفابخش تر است».

ص:6

در همین راستا جناب آقای دکتر محمد بیستونی مسئول محترم مؤسسه قرآنی تفسیر جوان که اینجانب مدت 10 سال در جریان فعالیتهای خوب ایشان در عرصه پژوهش های موضوعی قرآنی می باشم و قبلاً تفسیر نمونه را در یک مجموعه تحت عنوان «تفسیر جوان» خلاصه، ساده سازی و منتشر نموده است، اخیرا مطالب تفسیر نمونه را در یک مجموعه تحت عنوان «تفسیر نوجوان» با تکیه بر آیات متناسب با گروه سنی یادشده، گزینش و ساده سازی نموده است که در نوع خود بسیار جالب می باشد.

امیدوارم نوجوانان عزیز و خانواده محترم آنها از این سفره معنوی و پربرکت که خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت آنها را به همراه دارد، حداکثر استفاده را بنمایند.

ناصر مکارم شیرازی

1/12/85

ص:7

مقدمه

نوجوانی دوره خاصی از زندگی است که در جامعه ما در مقایسه با دوره کودکی و جوانی، کمتر به آن توجه می شود.

استقلال طلبی، پذیرش مسئولیت های اجتماعی، کنجکاوی هدفمند، اصرار بر کشف فوری مجهولات و طرح سؤالات پی در پی از ویژگی های شاخص این گروه سنی است.

برای پاسخگویی به این نیازها ، مؤسسه قرآنی تفسیر جوان برای نخستین بار در تاریخ اسلام «تفسیر نوجوان» برگرفته از تفسیر نمونه تألیف حضرت آیة اللّه مکارم شیرازی را برای این گروه سنی منتشر نموده است. این تفسیر براساس ذائقه و سلیقه

ص:8

نوجوانان عزیز و با انتخاب 2177 آیه از مجموع 6236 آیه قرآن کریم تنظیم شده و دارای ویژگی های زیراست:

از کل قرآن کریم فقط آیاتی انتخاب شده است که برای نوجوانان ملموس و قابل استفاده بوده و در زندگی روزمره آنها کاربردی باشد.

حجم مطالب کم و جمله بندی آنها ساده و خلاصه است .

همه آیات، روایات و کلمه های عربی اعرابگذاری شده است تا راحت خوانده یا آموزش داده شود .

قطع کتاب به اندازه کف دست انتخاب شده تا به راحتی در جیب قرار گرفته و در اوقات فراغت

ص:9

یا انتظار به سادگی در دسترس قرار گیرد.

صفحه آرایی کتاب «شعرگونه و چشم نواز»

است و همه نیم خط ها در یک ردیف منظم شده اند تا چشم در موقع مطالعه خسته نشود.

امیدوارم نوجوانان عزیز از طریق مطالعه این تفسیر با دنیای زیبای قرآن کریم آشنا شده و پاسخ صحیح بسیاری از سؤالات خود را دریابند. بدون شک راز شادی، آرامش و خوشبختی در این دریای زیبا و متنوع نهفته است. خود را به امواج آن بسپارید تا حس تازه ای را تجربه کنید.

تهران تابستان 1387

دکتر محمد بیستونی

ص:10

سوره اَنبیاء

سوره اَنبیاء

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

1 اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ

حساب مردم به آن ها نزدیک شده اما آن ها در غفلتند و روی گردانند .

عمل آن ها نشان می دهد که این غفلت و بی خبری سراسر وجودشان را گرفته است وگرنه چگونه ممکن است انسان ایمان به نزدیکی حساب ، آن هم از حساب گری فوق العاده دقیق ، داشته باشد و این چنین همه مسائل را سرسری بگیرد و آلوده هر گونه گناه باشد ؟

کلمه «اِقْتَرَبَ» تأکید بیشتری از «قُرْب» دارد و اشاره به این است که این حساب بسیار نزدیک شده.

تعبیر به « ناس » گرچه ظاهرا عموم مردم را شامل می شود و دلیل بر آن است که همگی در غفلتند ، ولی بدون شک همیشه موقعی که سخن از توده مردم گفته می شود استثناهایی وجود دارد و در این جا گروه بیدار دلی را که همیشه در فکر حسابند و برای آن آماده می شوند ، باید از این حکم مستثنی دانست .

جالب این که می گوید : حساب به مردم نزدیک شده ، نه مردم به

ص:11

حساب ، گویی حساب با سرعت به استقبال مردم می دود .

ضمنا فرق میان « غفلت » و « اعراض » ممکن است از این نظر باشد که آن ها از نزدیکی حساب غافلند و این غفلت سبب می شود که از آیات حق اعراض کنند ، در حقیقت « غفلت از حساب » علت است و « اعراض از آیات حق » معلول آن و یا منظور اعراض از خود حساب و آمادگی برای پاسخ گویی در آن دادگاه بزرگ است ، یعنی چون غافلند خود را آماده نمی کنند و روی گردان می شوند .

2 ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ اِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَب-ُونَ

هر یادآوری تازه ای از طرف پروردگارشان برای آن ها بیاید با لعب و شوخی به آن گوش فرا می دهند .

کلمه « ذِکْر » در آیه فوق اشاره به هر سخن بیدار کننده است و تعبیر به « مُحْدَث » ( تازه و جدید ) اشاره به این است که کتب آسمانی ، یکی پس از دیگری نازل می گردد و سوره های قرآن و آیات آن هر کدام محتوای تازه و نوی دارد ، که از طرق مختلف برای نفوذ در دل های غافلان وارد می شود ، اما چه سود برای کسانی که همه این ها را به شوخی می گیرند .

ص:12

اصولاً یکی از بدبختی های افراد جاهل و متکبر و خودخواه این است که همیشه نصایح و اندرزهای خیراندیشان را به شوخی و بازی می گیرند و همین سبب می شود که هرگز از خواب غفلت بیدار نشوند ، در حالی که اگر حتی یک بار به صورت جدی با آن برخوردکنند، چه بسا مسیر زندگانی آن ها در همان لحظه تغییر پیدا می کند .

آفرینش آسمان و زمین بازیچه نیست

16 وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الاَْرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ

ما آسمان و زمین و آن چه رادرمیان آن هااست برای بازی نیافریدیم .

این زمین گسترده ، این آسمان پهناور و این همه موجودات متنوع و بدیعی که در صحنه آن ها است نشان می دهد ، غرض مهمی در کار بوده است ، آری هدف این بوده که از یک سو بیانگر آن آفریننده بزرگ باشند و نشانه ای از عظمتش و از سوی دیگر دلیلی بر « معاد » باشد وگرنه این همه غوغا برای این چندروز معنی نداشت .

آیا ممکن است انسانی در وسط بیابانی ، کاخ مجهزی با تمام وسایل فراهم کند ، تنها برای این که در تمام عمر یک ساعت از آن جا می گذرد ، در آن استراحت می کند ؟

ص:13

برهان تَمانُع

22 لَوْ کانَ فیهِما الِهَةٌ اِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا یَصِفُونَ

اگردرآسمان و زمین خدایانی جز «اللّه بود،فاسد می شدند

(و نظام جهان بر هم می خورد) منزه است خداوند پروردگار عرش از توصیفی که آن ها می کنند .

دلیلی که برای توحید و نفی آلهه در آیه فوق ، آمده است ، در عین سادگی و روشنی ، یکی از براهین دقیق فلسفی در این زمینه است که دانشمندان از آن ، به عنوان « برهان تَمانُع » یاد می کنند ، خلاصه این برهان را چنین می توان بیان کرد :

ما بدون شک نظام واحدی را در این جهان حکمفرما می بینیم ، نظامی که در همه جهات هماهنگ است ، قوانینش ثابت و در آسمان و زمین جاری است ، برنامه هایش با هم منطبق و اجزایش متناسب است .

این هماهنگی قوانین و نظامات آفرینش از این حکایت می کند که از مبدأ واحدی سرچشمه گرفته است ، چراکه اگر مبدأها متعدد بود و اراده ها مختلف ، این هماهنگی هرگز وجود نداشت و همان چیزی که قرآن از آن تعبیر به « فَساد » می کند ، در عالم به وضوح دیده می شد

ص:14

ما اگر کمی اهل تحقیق و مطالعه باشیم ، از بررسی یک کتاب به خوبی می توانیم بفهمیم آن را یک نفر نوشته یا چند نفر ؟ کتابی که تألیف یک نفر است ، هماهنگی و انسجام مخصوص در میان عبارات ، جمله بندی ها ، تعبیرات مختلف ، کنایات و اشارات ، عناوین و تیترها ، طرز ورود و خروج در بحث ها ، خلاصه تمام قسمت هایش یک پارچه و هم صدا است ، چرا که زاییده یک فکر و تراوش یک قلم است .

اما اگر دو یا چند نفر ، هر چند همه دانشمند باشند و صمیمی و دارای روح همکاری نزدیک ، هر کدام تألیف بخشی از آن را برعهده گیرد ، باز در اعماق عبارات و الفاظ ، طرز بحث ها ، آثار این دوگانگی و چندگانگی نمایان است .

دلیل آن هم روشن است، زیرا دو نفر هر قدر همفکر و هم سلیقه باشند بالاخره دو نفرند، اگر همه چیز آن ها یکی بود ، یک نفر می شدند ، بنابراین به طور قطع باید تفاوت هایی داشته باشند تا بتوانند دو نفر باشند و این تفاوت سرانجام کار خود را خواهد کرد و اثرش را در نوشته های آن ها خواهد گذاشت .

حال هرقدر این کتاب، بزرگ تر و مفصل تر باشد و در موضوعات

ص:15

متنوع تری بحث کند ، زودتر این ناهماهنگی احساس می شود .

کتاب بزرگ عالم آفرینش که عظمتش به قدری است که ما با تمام وجودمان در لابلای عباراتش گم می شویم، نیز مشمول همین قانون است .

فرشتگان بندگان شایسته و فرمانبردار

26 وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ

آن ها (مشرکین) گفتند: خداوند رحمان فرزندی برای خود برگزیده، منزه است (از این عیب و نقص) این ها ( فرشتگان ) بندگان شایسته او هستند .

بسیاری از مشرکان عرب عقیده داشتند که فرشتگان ، فرزندان خدا هستند و به همین دلیل گاه آن ها را پرستش می کردند ، قرآن صریحا در آیات 26 تا 29 این عقیده خرافی و بی اساس را محکوم کرده و بطلان آن را با دلایل مختلف بیان می کند .

نخست می گوید : ( وَ قال-ُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدا ) .

اگر منظورشان فرزند حقیقی باشد که لازمه آن جسم بودن است و اگر « تَبَنّی » ( فرزندخواندگی ) که در میان عرب معمول بوده است باشد ، آن نیز دلیل بر ضعف و احتیاج است و از همه این ها گذشته

ص:16

اصولاً کسی نیاز به فرزند دارد که فانی می شود ، برای بقاء نسل و کیان و آثار او باید فرزندش حیات او را در دراز مدت ادامه دهد ، یا برای عدم احساس تنهایی و انس گرفتن یا کسب قدرت است ، اما یک وجود ازلی و ابدی و غیر جسمانی و از هر نظر بی نیاز ، فرزند در مورد او معنی ندارد.

لذا بلافاصله می فرماید: «منزه و پاک است او از این عیب و نقص» (سُبْحانَهُ) .

صفات شش گانه فرشتگان

سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بیان می کند که مجموعا دلیل روشنی است بر نفی فرزند بودن آن ها :

« آن ها بندگان خدا هستند » ( بَلْ عِبادٌ ) .

« بندگانی شایسته و گرامی داشته » ( مُکْرَمُونَ ) .

آن ها همچون بندگان گریز پا نیستند که تحت فشار مولی ، تن به خدمت می دهند ، بلکه بندگانی هستند ، از هر نظر شایسته که راه و رسم عبودیت را خوب می دانند و به آن افتخار می کنند ، خدا نیز آن ها را به خاطر اخلاصشان در عبودیت گرامی داشته و مواهب خویش را به آن ها افزایش داده است .

ص:17

27 لا یَسْبِق-ُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِه یَعْمَل-ُونَ

که هرگز در سخن بر او پیشی نمی گیرند و به فرمان او عمل می کنند .

آن ها آن قدر مؤدب و تسلیم و سر بر فرمان خدا هستند که « هرگز در سخن گفتن بر او پیشی نمی گیرند » ( لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ ) .

و از نظر عمل نیز « آن ها تنها فرمان او را اجرا می کنند » ( وَ هُمْ بِاَمْرِه یَعْمَلُونَ) .

آیا این صفات ، صفات فرزندان است یا صفات بندگان ؟

28 یَعْلَمُ ما بَیْنَ اَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِه مُشْفِق-ُونَ

او همه اعمال امروز و آینده آن ها را می داند و هم گذشته آن ها را و آن ها جز برای کسی که خدا از او خشنود است ( و اجازه شفاعتش را داده ) شفاعت نمی کنند و از ترس او بیمناک هستند .

« خَشْیَت » به معنی هر گونه ترس نیست ، بلکه ترسی است که توأم با تعظیم و احترام باشد

ص:18

« مُشْفِق » از ماده « اِشْفاق » به معنی توجهی است که آمیخته با ترس باشد ( چون در اصل از ماده " شَفَق " گرفته شده که روشنی آمیخته با تاریکی است ) .

مسلما فرشتگان از این موضوع آگاهند که خدا یک چنین احاطه علمی به آن ها دارد و همین عرفان ، سبب می شود که آن ها نه سخنی قبل از او بگویند و نه از فرمانش سرپیچی کنند و به این ترتیب این جمله می تواند در حکم تعلیل برای آیه سابق بوده باشد .

بدون شک آن ها که بندگان گرامی و شایسته خدا هستند برای نیازمندان شفاعت می کنند، ولی باید توجه داشت « هرگز برای کسی شفاعت نمی کنند مگر این که بدانند خدا از او خشنود است » و اجازه شفاعت او را داده است ( وَ لا یَشْفَع-ُونَ اِلاّ لِمَنِ ارْتَضی ) .

مسلما خشنودی خداوند و اجازه شفاعت دادن او ، بی دلیل نمی تواند باشد ، حتما به خاطر ایمان راستین و یا اعمالی است که پیوند انسان را با خدا محفوظ می دارد ، به تعبیر دیگر انسان ممکن است آلوده گناه شود ، ولی اگر رابطه خویش را با پروردگار و اولیای الهی به کلی قطع نکند ، امید شفاعت درباره او هست .

اما اگر پیوندش را از نظر خط فکری و عقیدتی به کلی برید و یا از

ص:19

نظر عملی آن قدر آلوده بوده که لیاقت شفاعت را از دست داد ، در این موقع، هیچ پیامبر مرسل یا فرشته مقربی شفاعت او نخواهد کرد .

ضمنا این جمله پاسخی است به آن ها که می گفتند : ما فرشتگان را عبادت می کنیم تا در پیشگاه خدا برای ما شفاعت کنند ، قرآن می گوید : آن ها از پیش خود هیچ کاری نمی توانند بکنند و هر چه می خواهید باید مستقیما از خدا بخواهید ، حتی اجازه شفاعت شفیعان را .

به خاطر همین معرفت و آگاهی است که « آن ها تنها از او می ترسند » و تنها ترس او را به دل راه می دهند ( وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِه مُشْفِقُونَ ) .

آن ها از این نمی ترسند که گناهی انجام داده باشند ، بلکه از کوتاهی در عبادت یا ترک اولی بیمناکند .

ترس آن ها از خداوند، همچون ترس انسان از یک حادثه وحشتناک نیست و همچنین « اِشْفاق » آن ها همچون بیم انسان از یک موجود خطرناک نمی باشد، بلکه ترس و اشفاقشان آمیزه ای است از احترام ، عنایت و توجه ، معرفت و احساس مسؤولیت .(1)

ص:20


1- « مفردات راغب » ، ماده « خشیت » و « شفق » و « تفسیر صافی » ذیل آیات مورد بحث .

بیان راز علمی پیدایش جهان

30 اَوَ لَمْ یَرَالَّذینَ کَفَرُوا اَنَّ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ کانَتا رَتْقا فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ اَفَلا یُؤْمِنُونَ

آیاکافران ندیدندکه آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آن ها را از یکدیگر بازکردیم ؟ و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم ، آیا ایمان نمی آورند .

در این که منظور از « رَتْق » و « فَتْق » ( پیوستگی و جدایی ) که در این جا در مورد آسمان ها و زمین گفته شده است چیست ؟ مفسران سخنان بسیار گفته اند که از میان آن ها سه تفسیر ، نزدیک تر به نظر می رسد و هر سه تفسیر ممکن است در مفهوم آیه جمع باشد (1)

به هم پیوستگی آسمان و زمین اشاره به آغاز خلقت است که طبق نظرات دانشمندان ، مجموعه این جهان به صورت توده واحد عظیمی از بخار سوزان بود که بر اثر انفجارات درونی و حرکت ، تدریجا تجزیه شد و کواکب و ستاره ها از جمله منظومه شمسی و کره

ص:21


1- « فخر رازی » در تفسیر کبیر .

زمین به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است .

منظوراز پیوستگی، یکنواخت بودن مواد جهان است ، به طوری که همه در هم فرو رفته بود و به صورت ماده واحدی خودنمایی می کرد ، اما با گذشت زمان ، مواد از هم جدا شدند و ترکیبات جدیدی پیدا کردند و انواع مختلف گیاهان و حیوانات و موجودات دیگر ، در آسمان و زمین ظاهر شدند ، موجوداتی که هر یک نظام مخصوص و آثار و خواص ویژه ای دارد و هرکدام نشانه ای است از عظمت پروردگار و علم و قدرت بی پایانش.(1)

منظور از به هم پیوستگی آسمان این است که در آغاز بارانی نمی بارید و به هم پیوستگی زمین این است که در آن زمان گیاهی نمی رویید ، اما خدا این هر دو را گشود ، از آسمان باران نازل کرد و از زمین انواع گیاهان را رویانید .

نعمت کوه ها و دره ها

31 وَ جَعَلْنا فِی الاَْرْضِ رَواسِیَ اَنْ تَمیدَبِهِمْ وَ جَعَلْنا فیها فِجاجا سُبُلاً لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ

و در زمین کوه های ثابت و پابرجایی قراردادیم تا آن ها در

ص:22


1- « المیزان » ، ذیل آیه .

آرامش باشند و در آن دره ها و راه هایی قرار دادیم تا هدایت شوند .

« رَواسی » جمع « راسِیَة » به معنی کوه های سخت و پابرجا است و از آن جا که این گونه کوه ها از ریشه با هم پیوند دارند ، ممکن است

اشاره به این پیوستگی باشد و از نظر علمی ثابت شده که این به هم پیوستگی ریشه ای کوه ها ، اثر عمیقی در جلوگیری از لرزش های زمین دارد . « تَمید » از ماده « مَیْد » به معنی لرزش و حرکت ناموزون اشیاء بزرگ است .

کوه ها همچون زره ای کره ای زمین را دربرگرفته اند و این سبب می شود که از لرزش های شدید زمین که بر اثر فشار گازهای درونی است تا حدّ زیادی جلوگیری کند .

به علاوه همین وضع کوه ها ، حرکات پوسته زمین را در مقابل جزر و مد ناشی از ماه به حداقل می رساند .

از سوی دیگر اگر کوه ها نبودند سطح زمین همواره در معرض تندبادها قرار داشت و آرامشی در آن دیده نمی شد ، همان گونه که در کویرها و بیابان های خشک و سوزان چنین است .

سپس به نعمت دیگری که آن هم از نشانه های عظمت او است

ص:23

اشاره کرده می گوید : ( وَ جَعَلْنا فیها فِجاجا سُبُلاً لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ) .

به راستی اگر این دره ها و شکاف ها نبودند ، سلسله های جبال عظیم موجود در زمین مناطق مختلف را آن چنان از هم جدا می کردند که پیوندشان بهم به کلی گسسته می شد و این نشان می دهد که همه این پدیده ها طبق برنامه و حسابی است .

آسمان سقفی محکم برای حفاظت زمین

32 وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفا مَحْفُوظا وَ هُمْ عَنْ ایاتِها مُعْرِضُونَ

و آسمان را سقف محفوظی قرار دادیم ، ولی آن ها از آیات آن روی گردانند .

منظور از آسمان در این جا جوی است که گرداگرد زمین را گرفته و ضخامت آن صدها کیلومتر طبق تحقیقات دانشمندان می باشد ، این قشر ظاهرا لطیف که از هوا و گازها تشکیل شده ، به قدری محکم و پرمقاومت است که هر موجود مزاحمی از بیرون به سوی زمین بیاید نابود می شود و کره زمین را در برابر بمباران شبانه روزی سنگ های « شهاب » که از هر گلوله ای خطرناک ترند حفظ می کند .

به علاوه اشعه آفتاب که دارای قسمت های مرگباری است به

ص:24

وسیله آن تصفیه می شود و از نفوذ اشعه کشنده کیهانی که از بیرون جو ، به سوی زمین سرازیر است ،جلوگیری می کند.

آری این آسمان سقف بسیار محکم و پایداری است که خدا آن را از انهدام حفظ کرده است .

حرکت شب و روز و ماه و خورشید

33 وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ

او کسی است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید که هر یک از آن ها در مداری در حرکتند .

مفسران در تفسیر این جمله بیانات گوناگون دارند ، اما آن چه با تحقیقات مسلم دانشمندان فلکی سازگار است ، این است که منظور از حرکت خورشید در آیه فوق یا حرکت دورانی به دور خویش است و یا حرکتی است که همراه منظومه شمسی دارد .

ذکر این نکته نیز لازم است که کلمه « کُلّ » ممکن است اشاره به ماه و خورشید و همچنین ستارگان باشد که از کلمه « لَیْل » ( شب ) استفاده می شود .

بعضی از مفسران بزرگ نیز احتمال داده اند که اشاره به « شب » و

ص:25

« روز » و « ماه » و « خورشید » ( هر چهار ) باشد ، زیرا شب که همان سایه مخروطی زمین است ، نیز برای خود مداری دارد ، اگر کسی در بیرون کره زمین از دور به آن نگاه کند ، این یک سایه تاریک مخروطی را در گرد زمین دائما در حرکت می بیند و همچنین نور آفتاب که به زمین می تابد و روز را تشکیل می دهد همانند استوانه ای است که در گرد این کره دائما نقل مکان می کند ، بنابراین شب و روز نیز هر کدام برای خود مسیر و مکانی دارند .

این احتمال را نیز داده اند که منظور از حرکت خورشید حرکت آن در احساس ما باشد زیرا به نظر بینندگان زمینی خورشید و ماه هر دو در گردشند (1)

34 وَماجَعَلْنالِبَشَرٍمِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَاَفَائِنْ مِتَ فَهُمُ الْخالِدُونَ

ما برای هیچ انسانی قبل از تو زندگی جاویدان قرار ندادیم ( وانگهی آیا آن ها که انتظار مرگ تو را می کشند ) اگر تو بمیری آن ها زندگی جاویدان دارند ؟

بقای شریعت و دین و آیین نیازبه بقای آورنده آن ندارد، آیین

ص:26


1- اقتباس از « المیزان » .

ابراهیم و موسی و عیسی هر چند جاویدان نبودند ، ولی قرن ها بعد از وفات این پیامبران بزرگ ( و در مورد حضرت مسیح بعد از صعود او به آسمان ) باقی ماندند .

بنابراین جاودانگی مذهب نیاز به پاسداری دائمی پیامبر ندارد ، ممکن است جانشینان او خط او را ادامه دهند .

و اما این که آن ها خیال می کنند با در گذشت پیامبر صلی الله علیه و آله همه چیز پایان می یابد ، در حقیقت کور خوانده اند ، زیرا این سخن در مورد مسائلی صحیح است که قائم به شخص باشد ، اسلام نه قائم به شخص پیامبر بود و نه اصحاب و یارانش ، آیینی بود زنده و پویا که بر اساس حرکت درونیش پیش می رود و مرزهای زمان و مکان را می شکافد و به سیر خود ادامه می دهد .

مرگ آغاز زندگی جدید است

35 کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ اِلَیْنا تُرْجَعُونَ

هرانسانی طعم مرگ را می چشد و ما شمارا بابدی ها و نیکی هاآزمایش می کنیم و سرانجام به سوی مابازمی گردید.

واژه « نَفْس » در قرآن مجید در معانی مختلفی به کار رفته ،

ص:27

نخستین معنی نفس « ذات » یا خویشتن خویش است ، این معنی وسیعی است که حتی بر ذات پاک خداوند اطلاق می شود ، چنان که می خوانیم « کَتَبَ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ : خداوند رحمت را بر خویش لازم کرده است » ( 12 / انعام ) .

سپس این کلمه درموردانسان یعنی مجموعه جسم و روح او به کار رفته است مانند : « مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسادٍ فِی الاَْرْضِ فَکَاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعا: کسی که انسانی را بدون این که قتلی انجام دهد یا فساد در زمین کرده باشد بکشد، گویی همه انسان ها را کشته است » ( 32/مائده ) .

و گاهی در خصوص روح انسان استعمال شده مانند «اَخْرِجُوا اَنْفُسَکُمْ» ، فرشتگان قبض ارواح می گویند : « روح خود را خارج کنید » ( 93 / انعام ) .

پیدا است که منظور از « نَفْس » در آیه مورد بحث همان معنی دوم است، بنابراین منظور بیان قانون کلی مرگ درباره انسان ها است .(1)

بعد از ذکر قانون عمومی مرگ این سؤال مطرح می شود که هدف

ص:28


1- « المیزان » ، جلد 14 ، صفحه 312 .

از این حیات ناپایدار چیست و چه فایده ای دارد ؟

قرآن در دنباله همین سخن می گوید : « ما شما را با بدی ها و نیکی ها امتحان می کنیم و سرانجام به سوی ما بازمی گردید » ( وَ نَبْل-ُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ اِلَیْنا تُرْجَعُونَ ) .

جایگاه اصلی شما این جهان نیست، بلکه جای دیگر است، شما تنها برای دادن امتحانی در این جا می آیید و پس از پایان امتحان و کسب تکامل لازم به جایگاه اصلی خود که سرای آخرت است ، خواهید رفت.

قابل توجه این که در میان مواد امتحانی « شرّ » مقدم بر « خیر » ذکر شده و باید همچنین باشد ، زیرا آزمایش الهی هر چند گاهی با نعمت است و گاهی با بلا، ولی مسلما آزمایش به وسیله بلاها سخت تر و مشکل تر است .

چرا خدا مردم را آزمایش می کند

در این جا سؤال مهمی باقی می ماند که خداوند چرا بندگان را آزمایش می کند و اصولاً آزمایش در مورد خداوند چه مفهومی دارد ؟

در زمینه مسأله آزمایش الهی ، بحث فراوان است ، نخستین سؤالی که به ذهن می رسد ، این است که ؛ مگر آزمایش برای این نیست که اشخاص یا چیزهای مبهم و ناشناخته را بشناسیم و از میزان جهل و

ص:29

نادانی خود بکاهیم ؟ اگر چنین است ، خداوندی که علمش به همه چیز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همه کس و همه چیز آگاه است و غیب آسمان و زمین را با علم بی پایانش می داند ، چرا امتحان می کند ؟ مگر چیزی بر او مخفی است که با امتحان آشکار شود ؟

پاسخ این سؤال مهمّ را در این جا باید جستجو کرد که مفهوم آزمایش و امتحان در مورد خداوند با آزمایش های ما بسیار متفاوت است .

آزمایش های ما همان است که در بالا گفته شد ، یعنی برای شناخت بیشتر و رفع ابهام و جهل است، امّا آزمایش الهی در واقع همان « پرورش و تربیت » است .

توضیح این که ؛ در قرآن متجاوز از بیست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است ، این یک قانون کلّی و سنّت دایمی پروردگار است که برای شکوفا کردن استعدادهای نهفته ( و از قوّه به فعل رساندن آن ها ) و در نتیجه پرورش دادن بندگان ، آنان را می آزماید ، یعنی همان گونه که فولاد را برای استحکام بیشتر در کوره می گدازند تا به اصطلاح آبدیده شود ، آدمی را نیز در کوره حوادث سخت پرورش می دهد تا مقاوم گردد .

ص:30

درواقع امتحان خدا به کار باغبانی پرتجربه شبیه است که دانه های مستعدّ را در سرزمین های آماده می پاشد ، این دانه ها با استفاده از مواهب طبیعی شروع به نموّ و رشد می کنند ، تدریجا با مشکلات می جنگند و با حوادث پیکار می نمایند ، در برابر طوفان های سخت و سرمای کشنده و گرمای سوزان ، ایستادگی به خرج می دهند تا شاخه گلی زیبا یا درختی تنومند و پرثمر بار آید که بتواند به زندگی و حیات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد .

سربازان رانیز برای این که ازنظر جنگی نیرومند و قوی شوند، به مانورهاو جنگ های مصنوعی می برند و در برابر انواع مشکلات تشنگی، گرسنگی ، گرما و سرما ، حوادث دشوار، موانع سخت، قرارمی دهند تا ورزیده و آبدیده شوند و این است رمز آزمایش های الهی .

قرآن مجید درآیه 154 سوره آل عمران به این حقیقت تصریح کرده است و می گوید : « وَ لِیَبْتَلِیَ اللّهُ ما فی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ: خداوند آن چه را شما در سینه دارید، می آزماید تا دل های شما کاملاً خالص گردد و او به همه اسرار درون شما آگاه است » .

امیرمؤمنان علی تعریف بسیار پرمعنی در زمینه فلسفه

ص:31

امتحانات الهی دارد، می فرماید:«وَ اِنْ کانَ سُبْحانَهُ اَعْلَمُ بِهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَلکِنْ لِتَظْهَرَالاَْفْعالُ الَّتی بِهایَسْتَحِقُ الثَّوابَ وَالْعِقابَ: گرچه خداوند به روحیّات بندگانش از خودشان آگاه تر است ، ولی آن ها را امتحان می کند تا کارهای خوب و بدکه معیارپاداش و کیفر است، از آن ها ظاهر گردد » .(1)

یعنی صفات درونی انسان به تنهایی نمی تواند معیاری برای ثواب و عقاب گردد ، مگر آن زمانی که در لابلای اعمال انسان خودنمایی کند ، خداوند بندگان را می آزماید تا آن چه در درون دارند ، در عمل آشکار کنند، استعدادهارا ازقوّه به فعل برسانند و مستحقّ پاداش و کیفر اوگردند.

اگر آزمایش الهی نبود ، این استعدادها شکوفا نمی شد و درخت وجود انسان ، میوه های اعمال بر شاخسارش نمایان نمی گشت و این است فلسفه آزمایش الهی در منطق اسلام .

آزمایش خدا همگانی است

از آن جا که نظام حیات در جهان هستی، نظام تکامل و پرورش است و تمامی موجودات زنده مسیر تکامل را می پیمایند ، حتّی درختان استعدادهای نهفته خود را با میوه بروز می دهند ، همه مردم از انبیاء

ص:32


1- « نهج البلاغه » ، کلمات قِصار ، شماره 93 .

گرفته تا دیگران ، طبق این قانون عمومی می بایست آزمایش شوند و استعدادات خود را شکوفا سازند .

اگرچه امتحانات الهی متفاوت است ، بعضی مشکل ، بعضی آسان و قهرا نتایج آن ها نیز باهم فرق دارد ، اما به هر حال آزمایش برای همه هست ، قرآن مجید به امتحان عمومی انسان ها اشاره کرده ، می فرماید : «اَحَسِبَ النّاسُ اَنْ یُتْرَکُوا اَنْ یَقُولُوا امَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ : آیا مردم گمان می کنند بدون امتحان رها می شوند، نه هرگز، بلکه همگی باید امتحان دهند » ( 1 / عنکبوت ) .

قرآن نمونه هایی از امتحانات پیامبران رانیز بازگو کرده است ، آن جا که می فرماید : « وَ اِذِ ابْتَلی اِبْراهیمَ رَبُّهُ : خداوند ابراهیم را امتحان کرد » ( 124 / بقره ) .

درجای دیگر آمده است: «فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبّی لِیَبْلُوَنی ءَاَشْکُرُ اَمْ اَکْفُرُ: هنگامی که یکی از پیروان سلیمان تخت بلقیس را در کمتر از یک چشم به هم زدن از راه دور برای او حاضر کرد، سلیمان گفت: این لطف خدا است، برای این که مرا امتحان کند، آیا شکرگزاری می کنم یا کفران » ؟ (40 / نمل)

ص:33

شیوه های آزمایش خدا

نمونه هایی که انسان با آن ها امتحان می شود ، عبارتند از : ترس ، گرسنگی ، زیان های مالی و مرگ ... ، ولی وسایل آزمایش خداوند منحصر به این ها نیست ، بلکه امور دیگری نیز در قرآن به عنوان وسیله امتحان ، آمده است ، مانند فرزندان ، پیامبران و دستورات خداوند، حتّی بعضی از خواب ها، ممکن است از وسایل آزمایش باشد، «شرور و خیرها نیز از آزمایش های الهی محسوب می شوند» (وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ) (35 / انبیاء) .

بنابراین مواردی که در آیه شمرده شده ، جنبه انحصاری ندارد ، هرچند ازنمونه های روشن و زنده آزمایش های الهی است .

و می دانیم که مردم در برابر آزمایش های خداوند ، به دو گروه تقسیم می شوند ؛ گروهی از عهده امتحانات برآمده و گروهی مردود می شوند .

مثلاً مسأله « ترس » که پیش می آید ، گروهی خود را می بازند و به خاطر این که کوچک ترین ضرری به آن ها نرسد ، شانه از زیر بار مسؤولیّت خالی می کنند ، در جنگ ها فرار می کنند ، یا راه سازش کاری پیش می گیرند و با عذرتراشی هایی چون ؛ « نَخْشی اَنْ تُصیبَنا

ص:34

دائِرَةٌ : ما می ترسیم ضرری به ما متوجّه شود » ، از تکلیف الهی سرباز می زنند ( 5 / مائده ) .

و گروهی دیگردربرابرعوامل ترس، باایمان و توکل بیشتری خودرا برای هرگونه فداکاری مهیّامی کنند، چنان که درقرآن آمده:«اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَ النّاسَ قَدْجَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ ایمانا وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ: وقتی که به مردم باایمان می گفتند : اوضاع خطرناک است و دشمنان شما مجهّزند ، شما عقب نشینی کنید ، بر ایمان و توکل آن ها افزوده می شد » ( 173 / آل عمران ) .

دربرابر سایر مشکلات و عوامل امتحان که در آیه آمده است، همچون گرسنگی و زیان های مالی و جانی نیز همه مردم یکسان نیستند .

نمونه هایی از این امتحانات در متن قرآن آمده است و در آیات مناسب به آن اشاره خواهیم کرد .

رمز پیروزی در آزمایش های خدایی

در این جا سؤال دیگری پیش می آید و آن این که ؛ حال که همه انسان ها در یک امتحان گسترده الهی شرکت دارند ، راه موفّقیّت در این آزمایش ها چیست ؟

پاسخ این سؤال راقسمت آخرآیه موردبحث وآیات دیگرقرآن می دهد؛

ص:35

نخستین و مهم ترین گام برای پیروزی ، همان است که در جمله کوتاه و پرمعنی « وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ » در آیه فوق آمده است ، این جمله باصراحت می گوید : رمز پیروزی در این راه ، صبر و پایداری است و به همین دلیل بشارت پیروزی را تنها به صابران و افراد بااستقامت می دهد .

توجّه به گذرا بودن حوادث این جهان و سختی ها و مشکلاتش و این که این جهان ، گذرگاهی بیش نیست ، عامل دیگری برای پیروزی محسوب می شود که در جمله « اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ » ( ما از آنِ خدا هستیم و به سوی خدا بازمی گردیم ) آمده است.

اصولاً این جمله که از آن به عنوان « کَلِمَه اِسْتِرْجاع » یاد می شود، عصاره ای از عالی ترین درس های توحید و انقطاع اِلَی اللّه و تکیه بر ذات پاک او در همه چیز و در هر زمان است و اگر می بینیم بزرگان اسلام به هنگام بروز مصائب سخت ، این جمله را با الهام گرفتن از قرآن مجید تکرار می کردند ، برای این بوده که شدّت مصیبت آن ها را تکان ندهد و در پرتو ایمان به مالکیّت خداوند و بازگشت همه موجودات به سوی او، این حوادث را در خود هضم کنند .

امیر مؤمنان علی در تفسیر این جمله می فرماید : « اِنَّ

ص:36

قَوْلَنا اِنّا لِلّهِ اِقْرارٌ عَلی اَنْفُسِنا بِالْمِلْکِ وَ قَوْلُنا وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ اِقْرارٌ عَلی اَنْفُسِنا بِالْهَلْکِ : این که ما می گوییم " اِنّا لِلّهِ" ، اعتراف به این حقیقت است که ما مملوک اوییم و این که می گوییم " وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ " ، اقرار به این است که ما از این جهان خواهیم رفت و جایگاه ما ، جای دگر است » .(1)

استمداداز نیروی ایمان و الطاف الهی ، عامل مهمّ دیگری است، کسانی هستند که هر وقت دستخوش حوادث می گردند ، اعتدال خود را از دست داده ، گرفتار اضطراب می شوند ، امّا دوستان خدا ، چون برنامه و هدف روشنی دارند ، بدون حیرت و سرگردانی ، مطمئنّ و آرام به راه خود ادامه می دهند ، خدا نیز روشن بینی بیشتری به آن ها می دهد که در انتخاب راه صحیح دچار اشتباه نشوند، چنان که قرآن می گوید:«وَالَّذینَ جاهَدُوا فینالَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا: کسانی که در راه ما به جهاد برخیزند، ما آن ها را به راه های خود هدایت می کنیم » ( 69/عنکبوت ) .

ص:37


1- « نهج البلاغه » ، کلمات قِصار ، شماره 99 .

انسان از عجله آفریده شده است

37 خُلِقَ الاِْنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُوْریکُمْ ایاتی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ

( آری ) انسان از عجله آفریده شده ، ولی عجله نکنید من آیات خود را به زودی به شما ارائه می دهم .

منظور از « انسان » در این جا نوع انسان است ( البته انسان های تربیت نایافته و خارج از قلمرو رهبری رهبران الهی ) .

و منظور از « عَجَل » شتاب و شتابزدگی است ، همان گونه که آیات بعد نیز شاهد گویای این مطلب است و در جای دیگر قرآن می خوانیم : « وَ کانَ الاِْنْسانُ عَجُولاً : انسان ، عجول است » ( 11 / اسراء ).

در حقیقت تعبیر «خُلِقَ الاِْنْسانُ مِنْ عَجَلٍ» یک نوع تأکید است، یعنی آن چنان انسان عجول است که گویی از « عجله » آفریده شده و تار و پود وجودش از آن تشکیل یافته و به راستی بسیاری از مردم عادی چنین اند ، هم در خیر عجولند و هم در شر ، حتی وقتی به آن ها گفته می شود اگر آلوده کفر و گناه شوید ، عذاب الهی دامنتان را می گیرد ، می گویند پس چرا این عذاب زودتر نمی آید ؟

شر ، حتی وقتی به آن ها گفته می شود اگر آلوده کفر و گناه شوید ، عذاب

ص:38

الهی دامنتان را می گیرد ، می گویند پس چرا این عذاب زودتر نمی آید ؟

و در پایان آیه اضافه می کند: ( سَاُریکُمْ ایاتی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ ).

تعبیر « ایاتی » در این جا ممکن است اشاره به آیات و نشانه های عذاب و بلاها و مجازات هایی باشد که پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفان را با آن تهدیدمی کرد و این سبک مغزان کرارا می گفتند : پس چه شد این بلاهایی که ما را با آن می ترسانی .

قرآن می گوید : عجله نکنید ، چیزی نمی گذرد که دامانتان را خواهد گرفت .

با توجه به آیه فوق این سؤال پیش می آید که اگر انسان طبیعتا عجول است ، پس چرا به دنبال آن نهی از عجله می کند و می گوید : « فَلا تَسْتَعْجِلُونِ » آیا این دو با هم متضاد نیست .

در پاسخ می گوییم با توجه به اصل اختیار و آزادی اراده انسان و قابل تغییر بودن صفات و روحیات و ویژگی های اخلاقی ، هیچ گونه تضادی در کار نیست ، چراکه با تربیت و تزکیه نفس می توان این حالت را دگرگون ساخت .

38 وَ یَق-ُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ

آن ها می گویند اگر راست می گوئید این وعده

ص:39

قیامت کی فرامی رسد ؟

آن ها با بی صبری تمام ، در انتظار قیام قیامت بودند ، غافل از این که فرارسیدن قیامت همان و بیچارگی و بدبختی تمام عیار آن ها همان ، ولی چه می توان کرد ، انسان عجول حتی در راه بدبختی و نابودی خود نیز عجله می کند .

تعبیربه«اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»به صورت جمع ( اگر راست می گویید ) با این که مخاطب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود، به خاطر آن است که پیروان راستین او نیز در این خطاب شرکت داده شده اند و ضمنا می خواستند بگویند، فرانرسیدن قیامت دلیل بر این است که همه شمادروغ گو هستید.

ترازوهای عدل در قیامت

47 وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئا وَ اِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ اَتَیْنابِها وَ کَفی بِنا حاسِبینَ

ما ترازوهای عدل را در روز قیامت نصب می کنیم ، لذا به هیچ کس کمترین ستمی نمی شود و اگر به مقدار سنگینی یک دانه خردل (کار نیک و بدی باشد) ما آن را حاضر می کنیم و کافی است که ما حساب کننده باشیم .

ص:40

« قِسْط » گاه به معنی عدم تبعیض و گاه به معنی عدالت به طور مطلق می آید و مناسب در این جا معنی دوم است .

جالب این که قسط در این جا به عنوان « صفت » برای «مَوازین» ذکر شده ، این ترازوهای سنجش آن چنان دقیق و منظم است که گویی عین عدالت می باشد و به همین دلیل بلافاصله اضافه می کند : ( فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئا ) .

نه از پاداش نیکوکاران چیزی کاسته می شود و نه به مجازات بدکاران افزوده می گردد .

اما این نفی ظلم و ستم ، مفهومش این نیست که در حساب دقت نمی شود ، بلکه « اگر به مقدار سنگینی یک دانه خردل کار نیک و بدی باشد ، ما آن را حاضر می سازیم » و موردسنجش قرار می دهیم ( وَ اِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ اَتَیْنابِها ) .

« خَرْدَل » گیاهی است که دارای دانه سیاه بسیار کوچکی است و ضرب المثل در کوچکی و حقارت می باشد .

« میزان » در این جا به معنی « وسیله سنجش » است و می دانیم هر چیزی وسیله سنجشی متناسب با خود دارد ، میزان الحراره ( گرماسنج ) میزان الهوا ( هواسنج ) و میزان های دیگر هریک هماهنگ با

ص:41

موضوعی است که می خواهند آن را به وسیله آن بسنجند .

در احادیث اسلامی می خوانیم که میزان های سنجش در قیامت ، پیامبران و امامان و پاکان و نیکانی هستند که در پرونده اعمالشان نقطه تاریکی وجود ندارد (1) و می خوانیم : « اَلسَّلامُ عَلی میزانِ الاَْعْمالِ : سلام بر میزان سنجش اعمال » .

ترازوی سنجش اعمال در قیامت چیست ؟

درباره چگونگی توزین اعمال در روز رستاخیز، بحث فراوانی در میان مفسران و متکلمان شده است و از آن جا که بعضی چنین تصور کرده اند ، وزن و ترازو در آن جهان همانند وزن و ترازو در این جهان است و از طرفی اعمال انسان ، سنگینی و وزنی ندارد که بتوان آن را با ترازو سنجید ، ناچار شده اند از طریق تجسّم اعمال و یا این که خود اشخاص را به جای اعمالشان در آن روز وزن می کنند ، مشکل را حل نمایند و حتی عبارتی از « عبید بن عمیر » نقل شده است که می گوید: « یُؤْتی بِالرَّجُلِ الطَّویلِ الْعَظیمِ فَلا یَزِنُ جُناحَ بَعُوضَةٍ : در آن روز افراد بزرگ جثه ای را می آورند که در ترازوی سنجش با اندازه بال مگسی

ص:42


1- « بحار الانوار » ، جلد 7 ، صفحه 252 ( چاپ جدید ) .

وزن ندارند » ، اشاره به این که ظاهرا آدم های باشخصیتی بودند و در باطن هیچ . ( این روایت در « مجمع البیان » و تفسیر « طبری » از "عبید بن عمیر" نقل شده و ظاهر عبارت این است که این سخن از خود "عبید" است نه از پیامبر صلی الله علیه و آله ) . ولی اگر مسأله مقایسه زندگی آن جهان را بازندگی دنیاکنار بگذاریم و توجه داشته باشیم که همه چیز در آن جا با این جا متفاوت است ، درست همانند تفاوتی که میان زندگی جنین در عالم رَحِم ، با زندگی انسان در این دنیا وجود دارد و نیز توجه داشته باشیم که در فهم معانی الفاظ ، نباید همیشه به دنبال مصداق های موجود و معین برویم ، بلکه مفاهیم را از نظر نتیجه بررسی کنیم ، مسأله « وزن در روز رستاخیز » کاملاً حل خواهد شد . توضیح این که ؛ در گذشته هنگامی که مثلاً نام « چراغ » برده می شد ، ظرفی به نظر می رسید که مقداری ماده روغنی در آن ریخته شده بود و فتیله ای در میان آن نصب گردیده و احتمالاً حبابی نیز روی آن برای تنظیم هوا قرار داده شده بود ، در حالی که امروز از کلمه « چراغ » ، چیز دیگری می فهمیم ، دستگاهی که نه ظرفی برای روغن دارد و نه فتیله ای و نه حبابی برای تنظیم هوا ، اما آن چه « چراغ » امروز را با دیروز پیوند می دهد ، همان هدف و نتیجه آن است ، یعنی وسیله ای که تاریکی را از میان می برد . در مسأله

ص:43

« میزان » نیز چنین است و در همین جهات می بینیم که با گذشت زمان « ترازوها » چه اندازه دگرگون شده اند و حتی لفظ « میزان » به وسایل دیگر سنجش نیز گفته می شود ، مانند « میزان الحرارة » ( وسیله سنجش گرما ) ، « میزان الهوا » ( وسیله سنجش هوا ) و مانند آن .

بنابراین آن چه مسلم است ، این است که در روز رستاخیز اعمال انسان با وسیله خاصی سنجیده می شود ، نه با ترازوهایی همانند ترازوهای دنیا و چه بسا آن وسیله همان وجود انبیاء و امامان و افرادصالح بوده باشد و در روایاتی که از طرق اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده ، این مطلب به خوبی دیده می شود . در « بحار الانوار » از امام صادق در پاسخ سؤال از تفسیر آیه 47 سوره انبیاء ؛ « وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ » ، چنین می خوانیم : « وَ الْمَوازینُ الاَْنْبِیاءُ وَ الاَْوْصِیاءُ وَ مِنَ الْخَلْقِ مَنْ

یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسابٍ : میزان سنجش در آن روز ، پیامبران و اوصیای آن ها هستند و از مردم ، کسانی می باشند که بدون حساب وارد بهشت می شوند » ( یعنی کسانی که در پرونده اعمال آن ها نقطه تاریکی وجود ندارد ) .(1) و در روایت دیگری چنین نقل شده است : «اِنَّ اَمیرَ

ص:44


1- « بحار الانوار » ، جلد 7 ، صفحه 252 و 251 .

الْمُؤْمِنینَ وَ الاَْئِمَّةَ مِنْ ذُرِّیَّتِه هُمُ الْمَوازینَ : یعنی امیرمؤمنان و امامان و فرزندان او ، ترازوهای سنجش هستند » (1) در یکی از زیارات مطلقه امیر مؤمنان علی می خوانیم : « اَلسَّلامُ عَلی میزانِ الاِْسْلامِ : سلام بر میزان سنجش اعمال » . درواقع مردان و زنان نمونه جهان ، مقیاس های سنجش اعمال انسان ها هستند و هرکس به آن اندازه که به آن ها شباهت دارد ، وزن دارد و آن ها که از ایشان بیگانه اند ، کم وزن یا بی وزن هستند . حتی در این جهان نیز دوستان خدا مقیاس سنجش هستند ، ولی از آن جا که بسیاری از حقایق در این عالم در پرده

ابهام می ماند و در روز قیامت که به مقتضای « وَ بَرَزُوا لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ » (48/ابراهیم) روز بروز و ظهور است ، این واقعیت ها آشکار می گردد. و از این جا روشن می شود که چرا « موازین » جمع بسته شده است ، زیرا اولیای حق که ترازوهای سنجشند ، متعددند . این احتمال نیز وجود دارد که هرکدام از آن ها در صفتی ممتاز بوده اند ، بنابراین هریک میزان سنجش یکی از صفات و اعمال آدمی هستند و چون اعمال و صفات انسان ها مختلف است ، الگوها و ترازوهای سنجش نیز

ص:45


1- « بحار الانوار » ، جلد 7 ، صفحه 252 و 251 .

باید مختلف باشد . و نیز از این جا روشن می شود که آن چه در بعضی از روایات مانند روایتی از امام صادق وارد شده که پرسیدند : « ما مَعْنَی الْمیزانُ ؟ قالَ الْعَدْلُ:معنی میزان چیست؟ فرمود:عدل است » ،(1)منافاتی با آن چه گفتیم ، ندارد ، زیرا دوستان خداوند و مردان و زنان نمونه جهان ، مظهر عدل می باشند ، عدل از نظر فکر و عدل از نظر عقیده و عدل از نظر صفات و اعمال

50 وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ اَنْزَلْناهُ اَفَاَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ

و این ( قرآن ) ذکر مبارکی است که ( بر شما ) نازل کردیم ، آیا آن را انکار می کنید ؟

آیا چنین کتابی ، جای انکار دارد ؟ دلایل حقانیتش در خودش نهفته و نورانیتش آشکار است و رهروان راهش سعادتمند و پیروز .

برای این که بدانیم تا چه حد این قرآن موجب آگاهی و مایه برکت است کافی است حال ساکنان جزیره عرب را قبل از نزول قرآن که در توحش و جهل و فقر و بدبختی و پراکندگی زندگی می کردند ، با وضعشان بعد از نزول قرآن که اسوه و الگویی برای دیگران شدند در

ص:46


1- «نُورُالثَّقَلَیْن» ، جلد 2 ، صفحه 5 .

نظر بگیریم ، همچنین وضع اقوام دیگر را قبل و بعد از ورود قرآن در میان آن ها .

51 وَ لَقَدْ اتَیْنا اِبْراهیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا بِه عالِمینَ

ما وسیله رشدابراهیم را از قبل به او دادیم و از ( شایستگی ) او آگاه بودیم .

« رُشْدَ » در اصل به معنی راه یافتن به مقصد است و در این جا ممکن است اشاره به حقیقت توحید باشد که ابراهیم از سنین کودکی از آن آگاه شده بود و ممکن است اشاره به هرگونه خیر و صلاح به معنی وسیع کلمه بوده باشد .

تعبیر به « مِنْ قَبْلُ » اشاره به قبل از موسی و هارون است .

جمله « کُنّا بِه عالِمینَ » اشاره به شایستگی های ابراهیم برای کسب این مواهب است ، درحقیقت خدا هیچ موهبتی را به کسی بدون دلیل نمی دهد، این شایستگی ها است که آمادگی برای پذیرش مواهب الهی است ، هر چند مقام نبوت یک مقام موهبتی است .

52 اِذْ قالَ لاَِبیهِ وَ قَوْمِه ما هذِهِ التَّماثیلُ الَّتی اَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ

آن هنگام که به عمویش(آزر)و قوم او گفت این مجسمه های

ص:47

بی روحی را که شما همواره پرستش می کنید چیست ؟

« ابراهیم » با این تعبیر بت هایی را که در نظر آن ها فوق العاده عظمت داشت شدیدا تحقیر کرد . اولاً : با تعبیر « ما هذِهِ » ( این ها چیست؟ ) ثانیا : با تعبیر به « تَماثیل » زیرا « تَماثیل » جمع « تِمْثال » به معنی عکس یا مجسمه بی روح است ( تاریخچه بت پرستی می گوید : این مجسمه ها و عکس ها در آغاز جنبه یادبود پیامبران و علماء داشته ، ولی تدریجا صورت قداست به خود گرفته و معبود واقع شده است ) .

جمله « اَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ » با توجه به معنی « عُکُوف » که به معنی ملازمت توأم با احترام است نشان می دهد که آن ها آن چنان دلبستگی به این بت ها پیدا کرده بودند و سر برآستانش می ساییدند و بر گردنشان می چرخیدند که گویی همواره ملازم آن ها بودند .

این گفتار ابراهیم در حقیقت استدلال روشنی است برای ابطال بت پرستی ، زیرا آن چه از بت ها می بینیم همین مجسمه و تمثال است ، بقیه تخیل است و توهم و پندار است ، کدام انسان عاقل به خود اجازه می دهد ، که برای مشتی سنگ و چوب این همه عظمت و احترام و قدرت قائل باشد ؟ چرا انسانی که خود اشرف مخلوقات است ، در برابر مصنوع خویش ، این چنین خضوع و کرنش کند و حل مشکلات خود

ص:48

را از آن بخواهد ؟

کثرت طرفداران دلیل بر حقانیت یک فکر نیست

53 قال-ُوا وَجَدْنا اباءَنا لَها عابِدینَ

گفتند : ما پدران خود را دیدیم که آن هارا عبادت می کنند.

54 قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ اَنْتُمْ وَ اباؤُکُمْ فی ضَلالٍ مُبینٍ

گفت:مسلماشماوهم پدرانتان درگمراهی آشکاری بوده اید.

از آن جا که تنها سنت و روش نیاکان بودن هیچ مشکلی را حل نمی کند و هیچ دلیلی نداریم که نیاکان عاقل تر و عالم تر از نسل های بعد باشند ، بلکه غالبا قضیه به عکس است چون باگذشت زمان علم و دانش ها گسترده تر می شود ، ابراهیم بلافاصله به آن ها « پاسخ گفت : هم شما و هم پدرانتان به طور قطع در گمراهی آشکار بودید » .

جالب این که بت پرستان در جواب ابراهیم ، هم روی کثرت نفرات تکیه کردند و هم طول زمان ، گفتند : « ما پدران خود را بر این آیین و رسم یافتیم » .

ابراهیم هم در هر دو قسمت به آن ها پاسخ گفت ، که هم شما و هم پدرانتان ، همیشه در ضلال مبین بودید .

یعنی انسان عاقل که دارای استقلال فکری است هرگز خود را

ص:49

پایبند این اوهام نمی کند ، نه کثرت طرفداران طرح و سنتی را دلیل اصالت آن می داند و نه دوام و ریشه دار بودن آن را

55 قال-ُوا اَجِئْتَنا بِالْحَقِّ اَمْ اَنْتَ مِنَ اللاّعِبینَ

گفتند: تو مطلب حقی برای ماآورده ای یا شوخی می کنی ؟

زیرا آن ها که به پرستش بت ها عادت کرده بودند و آن را یک واقعیت قطعی می پنداشتند، باور نمی کردند کسی جدا با بت پرستی مخالفت کند ، لذا از روی تعجب این سؤال را از ابراهیم کردند .

56 قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ الَّذیفَطَرَهُنَّ وَاَنَا عَلی ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدینَ

گفت : ( کاملاً حق آورده ام ) پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها و زمین است که آن ها را ایجاد کرده و من از گواهان این موضوع هستم .

ابراهیم با این گفتار قاطعش نشان داد آن کس شایسته پرستش است که آفریدگار آن ها و زمین و همه موجودات است ، اما قطعات سنگ و چوب که خود مخلوق ناچیزی هستند ، ارزش پرستش را ندارند ، مخصوصا با جمله « وَ اَنَا عَلی ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدینَ » اثبات کرد تنها من نیستم که گواه بر این حقیقتم ، بلکه همه آگاهان و فهمیده ها

ص:50

همان هاکه رشته های تقلیدکورکورانه را پاره کرده اند گواه بر این حقیقتند.

ابراهیم نقشه نابودی بت ها را می کشد

57 وَ تَاللّهِ لاََکیدَنَ اَصْنامَکُمْ بَعْدَاَنْ تُوَلُّوامُدْبِرینَ

و به خدا سوگند نقشه ای برای نابودی بت هایتان در غیاب شما طرح می کنم .

« اَکیدَنَّ » از ماده « کَیْد » گرفته شده که به معنی طرح پنهانی و چاره اندیشی مخفیانه است. منظورش این بود که به آن ها با صراحت بفهماندسرانجام از یک فرصت استفاده خواهم کردوآن هارادرهم می شکنم.

ابراهیم برای این که ثابت کند این مسأله صد در صد جدی است و او بر سر عقیده خود تا همه جا ایستاده است و نتایج و لوازم آن را هر چه باشد با جان و دل می پذیرد ، اضافه کرد : « به خدا سوگند ، من نقشه ای برای نابودی بت های شما به هنگامی که خودتان حاضر نباشید و از این جا بیرون روید خواهم کشید » .

در چند آیه بعد می خوانیم بت پرستان به یاد این گفتار ابراهیم افتادند و گفتند : ما شنیدیم جوانی سخن ازتوطئه درباره بت ها می گفت .

58 فَجَعَلَهُمْ جُذاذا اِلاّ کَبیرا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ اِلَیْهِ یَرْجِعُونَ

سرانجام(با استفاده از یک فرصت مناسب) همه آن ها، جز

ص:51

بت بزرگشان را، قطعه قطعه کرد، تا به سراغ او بیایند ( و او حقایق را بازگو کند ) .

به هر حال ابراهیم در یک روز که بت خانه خلوت بود و هیچ کس از بت پرستان در آن جا حضور نداشت ، طرح خود را عملی کرد .

توضیح این که : طبق نقل بعضی از مفسران بت پرستان در هر سال روز خاصی را برای بت ها عید می گرفتند ، غذاهایی در بتخانه حاضر کرده ، سپس دسته جمعی به بیرون شهر حرکت می کردند و در پایان روز بازمی گشتند و به بت خانه می آمدند تا از آن غذاها که به اعتقادشان تبرک یافته بود ، بخورند .

به ابراهیم نیز پیشنهاد کردند او هم با آن ها برود ، ولی او به عذر بیماری با آن ها نرفت .

به هر حال او بی آن که از خطرات این کار بترسد و یا از طوفانی که پشت سر این عمل به وجود می آید هراسی به دل راه دهد مردانه وارد میدان شد و با یک دنیا قهرمانی به جنگ این خدایان پوشالی رفت که آن همه علاقمند متعصب و نادان داشتند ، به طوری که قرآن می گوید : « همه آن ها را قطعه قطعه کرد ، جز بت بزرگی که داشتند » .

و هدفش این بود « شاید بت پرستان به سراغ او بیایند

ص:52

و او هم تمام گفتنی ها را بگوید » .

بت پرستی در اشکال گوناگون

درست است که ما از لفظ «بت پرستی» بیشتر متوجه بت های سنگی و چوبی می شویم ، ولی از یک نظر بت و بت پرستی مفهوم وسیعی دارد که هر نوع توجه به غیر خدا را ، در هر شکل و صورت شامل می شود و طبق حدیث معروف « هر چه انسان را به خود مشغول و از خدا دور سازد بت او است » ( کُلُّما شَغَلَکَ عَنِ اللّهِ فَهُوَ صَنَمُکَ ) .

59 قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِالِهَتِنا اِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمینَ

گفتند : هر کس با خدایان ما چنین کرده قطعا از ستمگران است ( و باید کیفر ببیند ) .

سرانجام آن روز عید به پایان رسید و بت پرستان شادی کنان به شهر بازگشتند و یک سر به سراغ بت خانه آمدند ، تا هم عرض ارادتی به پیشگاه بتان کنند و هم از غذاهایی که به زعم آن ها در کنار بت ها برکت یافته بود بخورند .

(64) سوره اَنبیاء

همین که وارد بت خانه شدند با صحنه ای روبرو گشتند که هوش از سرشان پرید، به جای آن بت خانه آباد با تلی از بت های دست و پا شکسته و به هم ریخته روبرو شدند. فریادشان بلند شد « صدازدند

ص:53

چه کسی این بلا را بر سرخدایان ما آورده است » . مسلما هر کس بوده از ظالمان و ستمگران است .

او هم به خدایان ما ستم کرده و هم به جامعه و جمعیت ما و هم به خودش . چراکه با این عمل خویشتن را در معرض نابودی قرار داده است .

60 قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ اِبْراهیمُ

(گروهی) گفتند : شنیدیم جوانی از (مخالفت با) بت ها سخن می گفت که او را ابراهیم می گفتند .

درست است که ابراهیم طبق بعضی از روایات در آن موقع کاملاً جوان بود و احتمالاً سنش از 16 سال تجاوز نمی کرد و درست است که تمام ویژگی های « جوانمردان » : « شجاعت » و « شهامت » و « صراحت »

و « قاطعیت » در وجودش جمع بود ، ولی مسلما منظور بت پرستان از این تعبیر چیزی جز تحقیر نبوده ، بگویند « ابراهیم » این کار را کرده ، گفتند : جوانی که به او ابراهیم می گفتند چنین می گفت ... یعنی فردی کاملاً گمنام و از نظر آنان بی شخصیت .

اصولاً معمول این است هنگامی که جنایتی در نقطه ای رخ می دهد برای پیدا کردن شخصی که آن کار را انجام داده ، به دنبال ارتباط های

ص:54

خصومت آمیز می گردند و مسلما در آن محیط کسی جز ابراهیم آشکارا با بت ها گلاویز نبوده است .

61 قالُوا فَأْتُوا بِه عَلی اَعْیُنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ

(عده ای) گفتند : او را در برابر چشم مردم بیاورید تا گواهی دهند.

62 قالُوا ءَاَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِالِهَتِنا یا اِبْراهیمُ

( هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند ) گفتند : تو این کار را با خدایان ما کرده ای، ای ابراهیم ؟

جارچیان در اطراف شهر فریاد زدند که هر کس از ماجرای خصومت ابراهیم و بدگویی او نسبت به بت ها آگاه است حاضر شود و به زودی هم آن ها که از این موضوع آگاه بودند و هم سایر مردم اجتماع کردند تا ببینند سرانجام کار این متهم ، به کجا خواهد رسید .

شور و ولوله عجیبی درمردم افتاده بود ، چراکه از نظر آن ها جنایتی بی سابقه توسط یک جوان ماجراجو در شهر رخ داده بود که بنیان دینی مردم محیط را به لرزه درآورده بود .

سرانجام محکمه و دادگاه تشکیل شد و زعمای قوم در آن جا جمع بودند ، بعضی می گویند : خود نمرود نیز بر این

ص:55

ماجرا نظارت داشت .

نخستین سؤالی که از ابراهیم کردند این بود ، گفتند : تویی که این کار را با خدایان ما کرده ای ، ای ابراهیم !

آن ها حتّی حاضر نبودند بگویند : تو خدایان ما را شکسته ای و قطعه قطعه کرده ای، بلکه تنها گفتند: تو این کار را با خدایان ما کردی ؟

63 قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبیرُهُمْ هذافَسْئَلُوهُمْ اِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ

گفت : بلکه بزرگشان کرده باشد ، از آن ها سؤال کنید اگر سخن می گویند .

ابراهیم آن چنان جوابی گفت که آن ها را سخت در محاصره قرار داد ، محاصره ای که قدرت بر نجات از آن نداشتند ابراهیم گفت : « بلکه این کار رااین بت بزرگ آن ها کرده، از آن ها سؤال کنید اگرسخن می گویند ».

اصول جرم شناسی می گوید : متهم کسی است که آثار جرم را همراه دارد ، در این جا آثار جرم در دست بت بزرگ است ( طبق روایت معروفی ابراهیم تبر را به گردن بت بزرگ گذاشت ) .

اصلاً چرا شما به سراغ من آمدید ؟ چرا خدای بزرگتان را متهم نمی کنید ؟ آیا احتمال نمی دهید او از دست خدایان کوچک خشمگین شده و یا آن ها را رقیب آینده خود فرض کرده و

ص:56

حساب همه را یک جا رسیده است ؟

از آن جا که ظاهر این تعبیر به نظر مفسران با واقعیت تطبیق نمی داده و از آن جا که ابراهیم پیامبر است و معصوم و هرگز دروغ نمی گوید ، در تفسیر این جمله ، مطالب مختلفی گفته اند آن چه از همه بهتر به نظر می رسد این است که :

ابراهیم به طور قطع این عمل را به بت بزرگ نسبت داد ، ولی تمام قرائن شهادت می داد که او قصد جدی از این سخن ندارد ، بلکه می خواسته است عقاید مسلم بت پرستان را که خرافی و بی اساس بوده است به رخ آن ها بکشد ، به آن ها بفهماند که این سنگ و چوب های بی جان آن قدر بی عرضه اند که حتی نمی توانند یک جمله سخن بگویند و از عبادت کنندگانشان یاری بطلبند ، تا چه رسد که بخواهند به حل مشکلات آن ها بپردازند .

نظیر این تعبیر در سخنان روزمره ما فراوان است که برای ابطال گفتار طرف ، مسلمات او را به صورت امر یا اخبار و یا استفهام در برابرش می گذاریم تا محکوم شود و این به هیچ وجه دروغ نیست ( دروغ آن است که قرینه ای همراه نداشته باشد ) .

جزء هفدهم (69)

در روایتی که در کتاب کافی از امام صادق نقل شده

ص:57

می خوانیم : « ابراهیم این سخن را به خاطر آن گفت که می خواست افکار آن هارا اصلاح کند و به آن ها بگوید که چنین کاری از بت ها ساخته نیست، سپس امام اضافه کرد و فرمود : به خدا سوگند بت ها دست به چنان کاری نزده بودند ، ابراهیم نیز دروغ نگفت » .

64 فَرَجَعُوا اِلی اَنْفُسِهِمْ فَقال-ُوا اِنَّکُمْ اَنْتُمُ الظّالِمُونَ

آن ها به وجدان خود بازگشتند و ( به خود ) گفتند : حقا که شما ستمگرید .

سخنان ابراهیم ، بت پرستان را تکان داد ، وجدان خفته آن ها را بیدار کرد و همچون طوفانی که خاکسترهای فراوان را از روی شعله های آتش برگیرد و فروغ آن را آشکار سازد ، فطرت توحیدی آن ها را از پشت پرده های تعصب و جهل و غرور آشکار ساخت .

در یک لحظه کوتاه و زودگذر از این خواب عمیق و مرگزا بیدار شدند ، چنان که قرآن می گوید : « آن ها به وجدان و فطرتشان بازگشتند و به خود گفتند : حقا که شما ظالم و ستمگرید » .

هم به خویشتن ظلم و ستم کردید و هم بر جامعه ای که به آن تعلق دارید و هم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمت ها .

و در واقع تمام مقصود ابراهیم از شکستن بت ها همین بود ، هدف

ص:58

شکستن فکر بت پرستی و روح بت پرستی بود ، وگرنه شکستن بت فایده ای ندارد، بت پرستان لجوج فورا بزرگ تر و بیشتر از آن را می سازند و به جای آن می نهند، همان گونه که در تاریخ اقوام نادان و جاهل و متعصب ، این مسأله ، نمونه های فراوان دارد .

تا این جا ابراهیم موفق شد یک مرحله بسیار حساس و ظریف تبلیغ خود را که بیدار ساختن وجدان های خفته است از طریق ایجاد یک طوفان روانی اجرا کند .

65 ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ

سپس بر سرهاشان واژگونه شدند (و حکم وجدان را به کلی فراموش کردند و گفتند:)تو می دانی که این ها سخن نمی گویند.

ولی افسوس که زنگار جهل و تعصب و تقلید کورکورانه بیشتر از آن بود که با ندای صیقل بخش این قهرمان توحید به کلی زدوده شود .

افسوس که این بیداری روحانی و مقدس چندان به طول نیانجامید و در ضمیر آلوده و تاریکشان از طرف نیروهای اهریمنی و جهل قیامی بر ضداین نور توحیدی صورت گرفت و همه چیز به جای اول بازگشت، چه تعبیر لطیفی قرآن می کند «سپس آن ها بر سرهاشان واژگونه شدند » ( ثُمَّ نُکِسُوا عَلی رُؤُسِهِمْ ) .

ص:59

و برای این که از طرف خدایان گنگ و بسته دهانشان عذری بیاورند گفتند : « تو می دانی این ها هرگز سخن نمی گویند » . این ها همیشه خاموشند و ابهت سکوت را نمی شکنند و با این عذر پوشالی خواستند ضعف و زبونی و ذلت بت ها را کتمان کنند .

برهان دندان شکن ابراهیم

66 قالَ اَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئا وَ لا یَضُرُّکُمْ

(ابراهیم)گفت: آیاجزخدا چیزی را می پرستیدکه نه کمترین سودی برای شما دارد و نه زیانی می رساند ( که به سودشان چشم دوخته باشید یا از زیانشان بترسید ) .

این جا بود که میدانی برای استدلال منطقی در برابر ابراهیم قهرمان گشوده شد تا شدیدترین حملات خود را متوجه آن ها کند و مغزهایشان را زیر رگباری از سرزنش منطقی و بیدار کننده قرار دهد : « فریاد زد : آیا شما معبودهای غیر خدا را می پرستید که نه کمترین سودی به حال شما دارند و نه کوچک ترین ضرری » .

این خدایان پنداری که نه قدرت بر سخن دارند ، نه شعور و درکی، نه می توانند از خود دفاع کنند و نه می توانند بندگان را به حمایت خود

ص:60

بخوانند، اصلاً این هاچه کاری ازشان ساخته است و به چه دردمی خورند؟

67 اُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ اَفَلا تَعْقِل-ُونَ

اف برشما و برآن چه غیرازخدا پرستش می کنید،آیا اندیشه نمی کنید ( و عقل ندارید ) ؟

در حقیقت ابراهیم بسیار حساب شده برنامه خود را تعقیب کرد ، نخستین بار به هنگام دعوت آن ها به سوی توحید، صدا زد : این مجسمه های بی روح چیست که شما می پرستید ؟ اگر می گویید سنت نیاکان شمااست، هم شما و هم آن ها گمراه بودید .

در دومین مرحله ، اقدام به یک برنامه عملی کرد ، تا نشان دهد این بت ها چنان قدرتی ندارند که هر کس نگاه چپ به آنان کند ، نابودش کنند ، مخصوصا با اخطار قبلی به سراغ بت ها رفت و آن ها را به کلی درهم شکست، تا نشان دهد خیالاتی که آن هابه هم بافته اندهمه بیهوده است.

در سومین مرحله در آن محاکمه تاریخی سخت آن ها را در بن بست قرار داد ، گاه به سراغ فطرتشان رفت، زمانی به سراغ عقلشان، گاه اندرزشان داد، گاه سرزنش و توبیخ کرد.(1)

ص:61


1- درباره معنی « اُفٍّ » مشروحا در جلد 13 تفسیرنمونه ذیل آیه 23 سوره اسراء بحث شده است .

خلاصه این معلم بزرگ الهی از هر دری وارد شد و آن چه در توان داشت به کار برد ، ولی مسلم قابلیت محل نیز شرط تأثیر است و این متأسفانه در آن قوم کمتر وجود داشت .

امّا بدون شک ، سخنان و کارهای ابراهیم به عنوان یک زمینه توحیدی و حداقل به صورت علامت های استفهام در مغزهای آن ها باقی ماند و مقدمه ای شد برای بیداری و آگاهی گسترده تر در آینده .

از تواریخ استفاده می شود که گروهی هر چند از نظر تعداد اندک ولی از نظر ارزش بسیار ، به او ایمان آوردند (1)و آمادگی نسبی برای گروه دیگری فراهم گشت .

68 قالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا الِهَتَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ

گفتند : او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید ، اگر کاری از شما ساخته است .

گرچه با استدلالات عملی و منطقی ابراهیم ، همه بت پرستان

محکوم شدند و خودشان هم در دل به این محکومیت اعتراف کردند ، ولی لجاجت و تعصب شدید آن ها مانع از پذیرش حق شد ، به همین

ص:62


1- « کامل ابن اثیر » جلد اول، صفحه 100 .

دلیل جای تعجب نیست که تصمیم بسیار شدید و خطرناکی درباره ابراهیم گرفتند و آن کشتن ابراهیم به بدترین صورت یعنی سوزاندن و خاکستر کردن بود .

معمولاً رابطه معکوسی میان « زور » و « منطق » وجود دارد ، هرقدر زور انسان بیشتر می شود، منطق او ضعیف تر می گردد . جز در مردان حق که هر چه قوی تر می شوند، متواضع تر و منطقی تر می گردند.

در روایاتی که از طرق شیعه و اهل تسنن نقل شده می خوانیم : هنگامی که ابراهیم را بالای منجنیق گذاشتند و می خواستند در آتش بیفکنند ، آسمان و زمین و فرشتگان فریاد برکشیدند و ازپیشگاه خداوندتقاضاکردندکه این قهرمان توحید و رهبرآزادمردان را حفظ کند.

و نیز نقل کرده اند : جبرئیل به ملاقات ابراهیم آمد و به او گفت : « اَلَکَ حاجَةٌ : آیا نیازی داری تا به تو کمک کنم ؟ »

ابراهیم در یک عبارت کوتاه گفت : « اَمّا اِلَیْکَ فَلا : اما به تو، نه » (به آن کسی نیازدارم که از همگان بی نیاز و بر همه مشفق است ).

در این هنگام جبرئیل به او پیشنهاد کرد و گفت : « فَاسْئَلْ رَبَّکَ : پس نیازت را از خدا بخواه » .

و او در پاسخ گفت : « حَسْبی مِنْ سُؤالی عِلْمُهُ بِحالی :

ص:63

همین اندازه که او از حال من آگاه است کافی است » .(1)

در حدیثی از امام باقر می خوانیم : در این هنگام ابراهیم با خدا چنین راز و نیاز کرد: «یااَحَدُ یااَحَدُ یاصَمَدُ یاصَمَدُ یا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوا اَحَدُ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّه».(2)

آن جا که آتش گلستان می شود

69 قُلْنا یا نارُ کُونی بَرْدا وَ سَلاما عَلی اِبْراهیمَ

(سرانجام اورا به دریای آتش افکندند ولی ما ) گفتیم : ای آتش سرد و سالم بر ابراهیم باش .

به هر حال ابراهیم در میان هلهله و شادی و غریو فریاد مردم به درون شعله های آتش فرستاده شد، آن چنان مردم فریاد شادی کشیدند که گویی شکننده بت ها برای همیشه نابود و خاکستر شد .

اما خدایی که همه چیز سر بر فرمان او است ، حتی سوزندگی را او به آتش یاد داده و رمز محبت را او به مادران آموخته ، اراده کرد این بنده مؤمن خالص در این دریای آتش سالم بماند ، تا سند دیگری بر اسناد افتخارش بیفزاید ، چنان که قرآن در این جا می گوید : « به آتش

ص:64


1- « المیزان » جلد 14 صفحه 336 .
2- «تفسیرفخررازی» ذیل آیه موردبحث .

گفتیم؛ ای آتش، سرد و سالم بر ابراهیم باش » ( قُلْنا یا نارُ کُونی بَرْدا وَ سَلاما عَلی اِبْراهیمَ ) .

بدون شک فرمان خدا در این جا فرمان تکوینی بود ، همان فرمان که در جهان هستی به خورشید و ماه و زمین و آسمان و آب و آتش و گیاهان و پرندگان می دهد .

معروف چنین است که آتش آن چنان سرد و ملایم شد که دندان ابراهیم از شدت سرما به هم می خورد و باز به گفته بعضی از مفسران اگر تعبیر « سَلاما » نبود آتش آن چنان سرد می شد که جان ابراهیم از سرما به خطر می افتاد .

و نیز در روایت معروفی می خوانیم آتش نمرودی تبدیل به گلستان زیبایی شد .(1)

حتی بعضی گفته اند : آن روز که ابراهیم در آتش بود : « آرام ترین و بهترین و راحت ترین روزهای عمرش محسوب می شد » .(2)

70 وَ اَرادُوا بِه کَیْدا فَجَعَلْناهُمُ الاَْخْسَرینَ

آن ها می خواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند ، ولی

ص:65


1- « مجمع البیان » ذیل آیه مورد بحث .
2- « تفسیر فخر رازی » ذیل آیه مورد بحث .

ما آن ها را زیانکارترین مردم قرار دادیم .

ناگفته پیدا است که با سالم ماندن ابراهیم در میان آتش ، صحنه به کلی دگرگون شد ، غریو شادی فرو نشست ، دهان ها از تعجب بازماند ، جمعی آشکار و در گوشی با هم درباره این پدیده عجیب سخن می گفتند ، عظمت ابراهیم و خدای او ورد زبان ها شد و موجودیت دستگاه نمرود به خطر افتاده ، ولی باز هم تعجب و لجاجت مانع از پذیرش حق به طور کامل گردید ، هر چند دل های بیدار بهره خود را از این ماجرا بردند و بر ایمانشان نسبت به خدای ابراهیم افزوده شد ، هر چند این گروه در اقلیت بودند .

سبب سازی و سبب سوزی

گاه می شود انسان در عالم اسباب چنان غرق می شود که خیال می کند این آثار و خواص از آن خود این موجودات است و از آن مبدأ بزرگی که این آثار مختلف را به این موجودات بخشیده غافل می شود ، در این جا خداوند برای بیدار ساختن بندگان دست به « سبب سازی » و «سبب سوزی می زند .

موجوداتی که ظاهرا کاری از آن ها ساخته نیست ، سرچشمه آثار عظیمی می شوند ، به عنکبوت فرمان می دهد چند تار سست و ضعیف

ص:66

بر در غار ثور بتند و با همین چند تار کسانی را که در تعقیب پیامبر اسلام همه جا می گشتند و اگر او را می یافتند نابود می کردند ، مأیوس می سازد و با همین وسیله کوچک مسیر تاریخ جهان را دگرگون می کند .

و به عکس گاه اسبابی را که در عالم ماده ضرب المثل هست ( آتش در سوزندگی و کارد در برندگی ) از کار می اندازد ، تا معلوم شود این ها هم از خود چیزی ندارند که اگر « رب جلیل نهیشان کند از کار می افتند حتی اگر ابراهیم خلیل » فرمان دهد .

توجه به این واقعیت ها که نمونه های فراوان آن را کم و بیش در زندگی دیده ایم ، روح توحید و توکل را در بندگی مؤمن آن چنان زنده و بیدار می کند که به او نمی اندیشند و از غیر او یاری نمی طلبند ، خاموش کردن « آتش مشکلات » را تنها از او می خواهند و نابودی کید دشمنان را از درگاه او می طلبند ، جز او نمی بینند و از غیر او چیزی تمنّا نمی کنند .

هجرت ابراهیم از سرزمین بت پرستان

71 وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطا اِلَی الاَْرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ

و او و لوط را به سرزمین (شام) که آن را برای همه جهانیان

ص:67

پربرکت ساختیم نجات دادیم .

داستان آتش سوزی ابراهیم و نجات اعجازآمیزش از این مرحله خطرناک ، لرزه بر ارکان حکومت نمرود افکند ، به گونه ای که نمرود روحیه خود را به کلی باخت ، چراکه دیگر نمی توانست ابراهیم را یک جوان ماجراجو و نفاق افکن معرفی کند ، او دیگر به عنوان یک رهبر الهی و قهرمان شجاع که یک تنه می تواند به جنگ جبار ستمگری با تمام قدرت و امکاناتش برود ، شناخته می شد ، او اگر با این حال در آن شهر و کشور باقی می ماند ، با آن زبان گویا و منطق نیرومند و شهامت بی نظیرش مسلماکانون خطری برای آن حکومت جبار و خودکامه بود ، او به هر حال باید از آن سرزمین بیرون رود .

از سوی دیگر ابراهیم در واقع رسالت خود را در آن سرزمین انجام داده بود ، ضربه های خردکننده یکی پس از دیگری بر بنیان حکومت زد و بذر ایمان و آگاهی در آن سرزمین پاشیده ، تنها نیاز به عامل « زمانی » بود که تدریجا این بذرها بارور گردد و بساط بت و بت پرستی برچیده شود .

او باید از این جا به سرزمین دیگری برود و رسالت خود را در آن جا نیز پیاده کند ، لذا تصمیم گرفت تا به اتفاق « لوط » ( لوط برادر زاده

ص:68

ابراهیم بود ) و همسرش « ساره » و احتمالاً گروه اندکی از مؤمنان از آن سرزمین به سوی شام هجرت کند .

گرچه نام این سرزمین صریحا در قرآن نیامده ، ولی با توجّه به آیه اوّل سوره اسراء ( سُبْحانَ الَّذی اَسْری بِعَبْدِه لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَی الْمَسْجِدِ الاَْقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ ) .

معلوم می شود همان سرزمین شام است که سرزمینی است هم از نظر ظاهری پربرکت و حاصلخیز و سرسبز و هم از نظر معنوی ، چرا که کانون پرورش انبیاء بوده است .

در این که ابراهیم خودش دست به این هجرت زد و یا دستگاه نمرود او را تبعید کردند و یا هر دو جهت دست به دست هم داد ، بحث های مختلفی در تفاسیر و روایات آمده است که جمع میان همه آن ها همین است که از یک سو نمرود و اطرافیانش ابراهیم را خطر بزرگی برای خود می دیدند و او را مجبور به خروج از آن سرزمین کردند و از سوی دیگر ابراهیم رسالت خود را در آن سرزمین تقریبا پایان یافته می دید و خواهان منطقه دیگری بود که دعوت توحید را در آن نیز گسترش دهد ، به خصوص که ماندن در « بابل » ممکن بود به قیمت جان او و ناتمام ماندن دعوت جهانیش تمام شود .

ص:69

جالب این که در روایتی از امام صادق می خوانیم : « هنگامی که نمرود تصمیم گرفت ابراهیم را از آن سرزمین تبعید کند ، دستور داد گوسفندان و اموال او را مصادره کنند و خودش تنها بیرون برود » .

ابراهیم به آن ها گفت: « این ها محصول سالیان طولانی از عمر من است ، اگر می خواهید "مالم" را بگیرید پس عمری را که در این سرزمین مصرف کرده ام به من بازگردانید » ، بنابر این شد که یکی از قاضیان دستگاه در این میان داوری کند ، قاضی حکم کرد که اموال ابراهیم را بگیرند و عمری را که در آن سرزمین صرف کرده به او بازگردانند .

هنگامی که نمرود از این ماجرا آگاه شد ، مفهوم حقیقی حکم قاضی شجاع را دریافت و دستور داد اموال و گوسفندانش را به او بازگردانند تا همراه خود ببرد و گفت : من می ترسم که اگر او در این جا بماند دین و آیین شما را خراب کند و به خدایانتان زیان رساند (1)

72 وَ وَهَبْنا لَهُ اِسْحقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلاًّ جَعَلْنا صالِحینَ

ص:70


1- «المیزان» ذیل آیات مورد بحث .

و اسحاق و علاوه براو، یعقوب را به وی بخشیدیم و همه آن ها را مردانی صالح قرار دادیم.

سالیان درازی گذشت که ابراهیم در عشق و انتظار فرزند صالحی به سرمی برد و آیه 100 سوره صافات گویای این ساخته درونی او است : «رَبِّ هَبْ لیمِنَ الصّالِحینَ: پروردگارافرزندی صالح به من مرحمت کن ».

سرانجام خدا دعای اورا مستجاب کرد، نخست « اسماعیل » و سپس «اسحاق»را به او مرحمت کردکه هرکدام پیامبری بزرگ وباشخصیت بودند.

تعبیر به « نافِلَة » که ظاهرا تنها توصیفی برای یعقوب است از این نظر باشد که ابراهیم تنها فرزند صالحی تقاضا کرده بود ، خدا نوه صالحی بنام یعقوب نیز بر آن افزود ، زیرا « نافِلَة » در اصل به معنی موهبت و یا کار اضافی است .

73 وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ اِقامَ الصَّلوةِ وَ ایتاءَ الزَّکوةِ وَ کانُوا لَنا عابِدینَ

و آن ها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و بر پاداشتن نماز و ادای زکات را به آن ها وحی کردیم و آن ها

ص:71

فقط مرا عبادت می کردند .

در این آیه مجموعا « شش قسمت » از این ویژگی ها برشمرده شده که با اضافه کردن توصیف به صالح بودن که از آیه قبل استفاده می شود مجموعا هفت ویژگی را تشکیل می دهد .

نخست می گوید : « وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً » یعنی علاوه بر مقام « نبوت و رسالت » مقام « امامت » را نیز به آن ها دادیم . امامت آخرین مرحله سیر تکاملی انسانی است که به معنی رهبری همه جانبه مادی و معنوی، ظاهری و باطنی، جسمی و روحی مردم است .

فرق نبوت و رسالت با امامت این است که پیامبران در مقام نبوت و رسالت تنها فرمان حق را دریافت می کنند و از آن خبر می دهند و به مردم ابلاغ می کنند، ابلاغی توأم با بشارت و انذار .

امّا در مرحله « امامت » این برنامه های الهی را به مرحله اجرا درمی آورند،خواه از طریق تشکیل حکومت عدل بوده باشد یا بدون آن، در این مرحله آن هامربّیند و مجری احکام و برنامه ها و پرورش دهنده انسان ها و به وجود آورنده محیطی پاک و منزه و انسانی .

در حقیقت مقام امامت مقام تحقق بخشیدن به تمام برنامه های الهی است،به تعبیردیگرایصال به مطلوب و هدایت تشریعی وتکوینی است.

ص:72

امام از این نظر درست به خورشید می ماند که با اشعه خود موجودات زنده را پرورش می دهد .(1)

درمرحله بعدفعلیت وثمره این مقام رابازگومی کند:(یَهْدُونَ بِاَمْرِنا).

نه تنها هدایت به معنی راهنمایی و ارائه طریق که آن در نبوت و رسالت وجود دارد ، بلکه به معنی دستگیری کردن و رساندن به سرمنزل مقصود ( البته برای آن ها که آمادگی و شایستگی دارند ) .

سومین و چهارمین و پنجمین موهبت و ویژگی آن ها این بود که (وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ اِقامَ الصَّلوةِ وَ ایتاءَ الزَّکوةِ ) .

این وحی می تواند وحی تشریعی بوده باشد ، یعنی ما انواع کارهای خیر و ادای نماز و اعطای زکات را در برنامه های دینی آن ها گنجانیدیم : و نیز می تواند وحی تکوینی باشد ، یعنی به آن ها توفیق و توان و جاذبه معنوی برای انجام این امور بخشیدیم .

البتّه هیچ یک از این امور جنبه اجباری و اضطراری ندارد بلکه تنها آمادگی ها و زمینه ها است که بدون اراده و خواست خود آن ها هرگز به نتیجه نمی رسد .

ص:73


1- شرح بیشتر در این زمینه را در جلد 1 ذیل آیه 124 سوره بقره مطالعه فرمایید .

و در آخرین فراز به مقام « عبودیت » آن ها اشاره کرده ، می گوید : ( وَ کانُوا لَنا عابِدینَ ) .

ضمنا تعبیر به « کانُوا » که دلالت بر سابقه مستمر در این برنامه دارد، شاید اشاره به این باشد که آن ها حتّی قبل از رسیدن به مقام نبوت و امامت ، مردانی صالح و موحد و شایسته بوده اند و در پرتو همین برنامه ها ، خداوند مواهب تازه ای به آن ها بخشیده .

این نکته نیز لازم به یادآوری است که جمله ( یَهْدُونَ بِاَمْرِنا ) در حقیقت وسیله شناخت امامان و پیشوایان حق ، در برابر رهبران و پیشوایان باطل که معیار کار آن ها بر هوس های شیطانی است .

در حدیثی از امام صادق می خوانیم که فرمود : « امام در قرآن مجید دو گونه است در یک جا خداوند می فرماید : "وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا" یعنی به امر خدا نه به امر مردم ، امر خدا را بر امر خودشان مقدم می شمردند و حکم او را برتر از حکم خود قرار می دهند ، ولی در جای دیگر می فرماید : "وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً یَدْعُونَ اِلَی النّارِ : ما آن ها را پیشوایانی قرار دادیم که دعوت به دوزخ می کنند" فرمان خود را بر فرمان پروردگار مقدم می شمرند و حکم خویش را قبل از حکم او قرار

ص:74

می دهند و مطابق هوس های خود و بر ضد کتاب اللّه عمل می نمایند » (1)

و این است معیار و محک برای شناسایی امام حق از امام باطل .

87 وَ ذَاالنُّونِ اِذْذَهَبَ مُغاضِبافَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی

فِی الظُّلُماتِ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ

و ذاالنون(یونس)را(به یادآور)،درآن هنگام که خشمگین ( از میان قوم خود ) رفت و چنین می پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت ، ( اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت ) در آن ظلمت ها( ی متراکم ) فریاد زد : خداوندا ! جز تو معبودی نیست، منزهی تو ، من از ستمکاران بودم .

« نُون » در لغت به معنی ماهی عظیم ، یا به تعبیر دیگر نهنگ یا وال است ، بنابراین « ذَاالنُّون » یعنی صاحب نهنگ و انتخاب این نام برای یونس به خاطر ماجرایی است که بعدا به خواست خدا به آن اشاره خواهیم کرد .

« نَقْدِر » از ماده « قَدْر » به معنی سخت گیری و تضییق است ،

ص:75


1- آیه دوم که آیه 41 سوره قصص است به فرعون و لشکر او اشاره می کند ، این حدیث در تفسیر صافی از کتاب کافی نقل شده است .

چراکه انسان به هنگام سخت گیری کردن هر چیزی را به قدر محدود در نظر می گیرد نه گسترده و بی حساب .

او گمان می کرد تمام رسالت خویش را در میان قوم نافرمانش انجام داده است و حتی تَرْک اَوْلی در این زمینه نکرده و اکنون که آن ها را به حال خود رها کرده و بیرون می رود ، چیزی بر او نیست ، در حالی که اولی این بود که بیش از این در میان آن ها بماند و صبر و استقامت به خرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شاید بیدار شوند و به سوی خدا آیند.

سرانجام به خاطر همین تَرْک اَوْلی او را در فشار قرار دادیم ، نهنگ عظیمی او را بلعید « و او در آن ظلمت های متراکم صدا زد خداوندا ! جز تو معبودی نیست ، خداوندا پاک و منزهی ، من از ستمکاران بودم » .

هم بر خویش ستم کردم هم بر قوم خودم ، می بایست بیش از این ناملایمات و شداید و سختی ها را پذیرا می شدم ، تن به همه شکنجه ها می دادم شاید آن ها به راه آیند .

قصّه حضرت یونس

88 فَاسْتَجَبْنالَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ

ما دعای او را به اجابت رساندیم و ازآن اندوه نجاتش بخشیدیم و همین گونه مؤمنان را نجات می دهیم .

ص:76

او سال ها در میان قومش ( در سرزمین نینوا در عراق ) به دعوت و تبلیغ مشغول بود ، ولی هر چه کوشش کرد ، ارشادهایش در دل آن ها مؤثر نیفتاد ، خشمگین شد و آن محل را ترک کرد و به سوی دریا رفت، در آن جا بر کشتی سوار شد، در میان راه دریا متلاطم گشت ، چیزی نمانده بود که همه اهل کشتی غرق شوند .

ناخدای کشتی گفت : من فکر می کنم در میان شمǠبنده فراری وجود دارد که باید به دریا افکنده شود ( و یا گفت : کشتی زیاد سنگین است و باید یک نفر را به قید قرعه به دریا بیفکنیم ) به هرحال چند بار قرعه کشیدند و در هر بار به نام یونس درآمد ، او فهمید در این کار سری نهفته است و تسلیم حوادث شد .

هنگامی که او را به دریا افکندند ، نهنگ عظیمی او را در کام خود فرو برد و خدا او را به صورت اعجازآمیز زنده نگه داشت .

سرانجام او متوجه شد ترک اولایی انجام داده ، به درگاه خدا روی آورد و به تقصیر خود اعتراف نمود ، خدا نیز دعای او را مستجاب فرمود و از آن تنگنا نجاتش داد .(1)

ص:77


1- « تفسیر فخر رازی » و « مجمع البیان » و « نُورُالثَّقَلَیْن » ذیل آیه مورد بحث .

ممکن است تصور شود این ماجرا از نظر علمی امکان پذیر نیست ، ولی بدون شک این امر یک خارق عادت است نه یک محال عقلی ، همانند زنده شدن مردگان که تنها خارق عادت محسوب می شود و محال نیست و به تعبیر دیگر از طرق عادی انجام آن امکان پذیر نیست ، ولی با استمداد از قدرت بی پایان پروردگار مشکلی ندارد .

حکومت زمین از آن صالحان خواهد بود

105 وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الاَْرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ

ما در « زبور » بعد از ذکر ( تورات ) نوشتیم که بندگان صالح من وارث ( حکومت ) زمین خواهند شد .

« اَرْض » به مجموع کره زمین گفته می شود و سراسر جهان را شامل می گردد مگر این که قرینه خاصی در کار باشد ، گرچه بعضی احتمال داده اند که مراد وارث شدن سراسر زمین در قیامت است ، ولی ظاهر کلمه « اَرْض » هنگامی که به طور مطلق گفته می شود ، زمین این جهان است .

واژه « اِرْث » به معنی چیزی است که بدون معامله و داد و ستد به کسی انتقال می یابد و گاهی در قرآن کریم « اِرْث » به تسلط و پیروزی

ص:78

یک قوم صالح بر قوم ناصالح و در اختیار گرفتن مواهب و امکانات آن ها گفته شده است ، چنان که در آیه 137 سوره اعراف درباره بنی اسرائیل و پیروزیشان بر فرعونیان چنین می خوانیم : « وَ اَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الاَْرْضِ وَ مَغارِبَها : ما شرق و غرب زمین را به ارث به آن قوم مستضعف دادیم » .

گرچه « زَبُور » در اصل به معنی هر گونه کتاب و نوشته است ، هر چند در قرآن مجید در دو مورد از سه موردی که این کلمه به کار رفته ، اشاره به زبور داود است ، اما بعید به نظر نمی رسد که مورد سوم یعنی آیه مورد بحث نیز به همین معنی باشد .

« زبور داود » یا به تعبیری که در کتب « عهد قدیم » آمده « مزامیر داود » عبارت است از مجموعه ای از مناجات ها و نیایش ها و اندرزهای داود پیامبر .

« ذِکْر » در اصل به معنی یادآوری و یا چیزی که مایه تذکر و یادآوری است و در آیات قرآن به همین معنی به کار رفته ، گاهی نیز به کتاب آسمانی موسی یعنی تورات اطلاق شده ( مانند آیه 48 سوره انبیاء : وَ لَقَدْ اتَیْنا مُوسی وَ هرُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْرا لِلْمُتَّقینَ ) .

ص:79

و گاه این عنوان در مورد قرآن استعمال شده ، مانند آیه 27 سوره تکویر : « اِنْ هُوَ اِلاّ ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ » .

ولی با توجّه به تعبیراتی که در آیه به کار رفته ، ظاهر این است که منظور از زبور ، کتاب داود و ذکر به معنی تورات است و با توجّه به این که زبور بعد از تورات بوده ، تعبیر « مِنْ بَعْد » نیز حقیقی است و به این ترتیب معنی آیه چنین می شود ، « ما ، در زبور ، بعد از تورات ، چنین نوشتیم که این زمین را بندگان صالح ما به ارث خواهندبرد » .

روایات پیرامون قیام مهدی

در بعضی از روایات صریحا این آیه تفسیر به یاران مهدی شده است: چنان که در مجمع البیان ذیل همین آیه از امام باقر چنین می خوانیم : « هُمْ اَصْحابُ الْمَهْدِیِّ فی اخِرِ الزَّمانِ: بندگان صالحی را که خداوند دراین آیه به عنوان وارثان زمین یاد می کند یاران مهدی در آخرالزمان هستند » .

درتفسیر قمی نیز در ذیل این آیه چنین آمده است : «اَنَّ الاَْرْضَ یَرِثُهاعِبادِیَ الصّالِحُونَ، قالَ الْقائِمُ وَاَصْحابُهُ: منظور از این که زمین را بندگان صالح خدا به ارث می برند مهدی قائم و یاران او هستند».

ص:80

ناگفته پیدا است مفهوم این روایات ، انحصار نیست ، بلکه بیان یک مصداق عالی و آشکار است و بارها گفته ایم این تفسیرها هرگز عمومیت مفهوم آیه را محدود نمی سازد .

بنابراین در هر زمان و در هر جا بندگان صالح خدا قیام کنند، پیروز و موفق خواهند بود و سرانجام وارث زمین و حکومت آن خواهند شد.

علاوه بر روایات فوق که در خصوص تفسیر این آیه وارد شده ، روایات بسیار زیادی که بالغ به حد تواتر است از طرق شیعه و اهل تسنن در مورد مهدی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و همچنین از « ائمه اهلبیت » علیهم السلام نقل شده که همه آن ها دلالت بر این دارد سرانجام حکومت جهان به دست صالحان خواهد افتاد و مردی از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله قیام می کند و زمین را پر از عدل و داد می سازد ، آن چنان که از ظلم و جور پر شده باشد .

از جمله این حدیث معروف است که در اکثر منابع اسلامی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده : «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا اِلاّ یَوْمٌ، لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِکَ الْیَوْمَ ، حَتّی یَبْعَثَ رَجُلاً ( صالِحا ) مِنْ اَهْلِبَیْتی یَمْلَأُ الاَْرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطا کَما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا : اگر از عمر جهان جز یک روز

ص:81

نماند ، خداوند آن روز را آن قدر طولانی می کند تا مرد صالحی را از خاندان من برانگیزد که صفحه زمین را پر از عدل و داد کند ، همان گونه که از ظلم و جور پر شده است ».

این حدیث با همین تعبیر یا مختصر تفاوتی در بسیاری از کتب شیعه و اهل سنت آمده است .(1)

106 اِنَّ فی هذا لَبَلاغا لِقَوْمٍ عابِدینَ

در این ابلاغ روشنی است برای جمعیت عبادت کنندگان .

ظاهر آیه این است که « هذا » اشاره به همان وعده ای است که در آیه قبل به بندگان صالح خود در مورد حکومت روی زمین داده شده است .

پیامبر و جهانی سازی اسلام

107 وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ

ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم .

عموم مردم دنیا اعم از مؤمن و کافر همه مرهون رحمت تو هستند ، چراکه نشر آیینی را به عهده گرفتی که سبب نجات همگان است ، حال

ص:82


1- برای توضیح بیشتر به کتاب « منتخب الاثر » و « نور الابصار » مراجعه شود .

اگر گروهی از آن استفاده کردند و گروهی نکردند این مربوط به خودشان است و تأثیری بر عمومی بودن رحمت نمی گذارد .

این درست به آن می ماند که بیمارستان مجهزی برای درمان همه دردها باپزشکان ماهر و انواع داروها تأسیس کنند و درهای آن را به روی همه مردم بدون تفاوت بگشایند ، آیا این وسیله رحمت برای همه افراد آن اجتماع نیست ؟ حال اگر بعضی از بیماران لجوج خودشان از قبول این فیض عام امتناع کنند تأثیری در عمومی بودن آن نخواهد داشت .

و به تعبیر دیگر رحمت بودن وجود پیامبر برای همه جهانیان جنبه مقتضی و فاعلیت فاعل دارد و مسلما فعلیت نتیجه ، بستگی به قابلیت قابل نیز دارد .

تعبیر به « عالَمینَ » ( جهانیان ) آن چنان مفهوم وسیعی دارد که تمام انسان ها را در تمام اعصار و قرون شامل می شود و لذا این آیه را اشاره ای بر خاتمیت پیامبر اسلام می دانند ، چراکه وجودش برای همه انسان های آینده تا پایان جهان رحمت است و رهبر و پیشوا و مقتدا ، حتی این رحمت ، از یک نظر شامل فرشتگان هم می شود .

حدیث جالبی دراین جانقل شده که این عمومیت راتأییدمی کندحدیث

ص:83

این است : هنگامی که این آیه نازل شد پیامبر از جبرئیل پرسید : « هَلْ اَصابَکَ مِنْ هذِهِ الرَّحْمَةِ شَیْی ءٌ: آیا چیزی از این رحمت عاید تو شد؟» .

جبرئیل در پاسخ عرض کرد : «نَعَمْ، اِنّیکُنْتُ اَخْشی عاقِبَةَ الاَْمْرِ، فَامَنْتُ بِکَ ، لَمّا اَثْنَی اللّهُ عَلَیَّ بِقَوْلِه عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ : من از پایان کار خویش بیمناک بودم ، اما به خاطر آیه ای که در قرآن بر تو نازل شده از وضع خود مطمئن شدم ، آن جا که خداوند مرا با این جمله مدح کرده " ذی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ : جبرئیل نزد خداوند خالق عرش بلند مقام و بلند مرتبه است " » .(1)

پایان سوره اَنبیاء

ص:84


1- « مجمع البیان » ذیل آیه مورد بحث .

(102) سوره اَنبیاء

سوره حَجّ

سوره حَجّ

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

زلزله عظیم رستاخیز

1 یااَیُّهَاالنّاسُ اتَّقُوارَبَّکُمْ اِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیْ ءٌ عَظیمٌ

ای مردم از پروردگارتان بترسید که زلزله رستاخیز امر عظیمی است .

خطاب « یا اَیُّهَا النّاسُ » دلیل روشنی است بر این که هیچ گونه تفاوت و تبعیضی از نظر نژاد و زبان و اعصار و قرون و مکان ها و مناطق جغرافیایی و طوایف و قبایل در آن نیست ، مؤمن و کافر، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، مرد و زن امروز و آینده همه در آن شریک هستند .

2 یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا اَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللّهِ شَدیدٌ روزی که آن را می بیند (آن چنان وحشت سرتا پای همه را فرامی گیردکه)مادران شیرده،کودکان شیرخوارشان رافراموش می کنند و هر بارداری جنین خود را بر زمین می نهد و مردم را مست می بینی درحالی که مست نیستند ولی عذاب

ص:85

خدا شدید است .

در زلزله ها و حوادث وحشتناک نیز گاهی این پدیده ها به صورت جزئی پیدا می شود ، یعنی مادران کودکان خود را فراموش کرده و بارداران جنین خود را ساقط می کنند و بعضی همچون افرادمست از خود بی خود می شوند ولی جنبه عمومی و همگانی ندارد ، اما زلزله رستاخیز چنان است که از مشاهده آن همه مردم به این حالات گرفتار می شوند .

جمله « وَ تَرَی النّاسَ سُکاری » ( مردم را به صورت مستان می بینی ) اشاره به این است که پیامبر صلی الله علیه و آله که مخاطب این جمله می باشد ( و احتمالاً مؤمنان بسیار قوی الایمان که قدم جای قدم های او نهاده اند ) از این وحشت عظیم در امانند زیرا می گوید : مردم را به این حالت می بینی ، یعنی خودت چنین نیستی .

(104) سوره حَجّ

پیروان شیطان

3 وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَریدٍ

گروهی از مردم بدون هیچ علم و دانشی به مجادله درباره خدا بر می خیزند و از هر شیطان سرکشی پیروی می کنند .

واژه « مَرید » از ماده « مَرد » در اصل به معنی سرزمین بلندی

ص:86

است که خالی از هرگونه گیاه باشد و به درختی که از برگ خالی شود ، « اَمْرَد » می گویند و روی همین جهت به نوجوانانی که مو در صورتشان نروییده ، نیز « اَمْرَد » گفته می شود .

در این جا منظور از « مَرید » کسی است که عاری از هرگونه خیر و سعادت و نقطه قوت است و طبعا چنین کسی سرکش و متمرد و ظالم و عصیانگر خواهد بود .

گروهی ازمردم گاه دراصل توحیدو یگانگی حق و نفی هرگونه شریک جدال می کنند و گاه در قدرت خدا نسبت به مسأله احیای مردگان و بعث و نشور و در هر صورت هیچ گونه دلیلی بر گفته های خود ندارند .

این گونه افراد که تابع هیچ گونه منطق و دانشی نیستند ، از هر شیطان سرکش و متمردی تبعیت می کنند .

نه از یک شیطان که از همه شیطان ها ، اعم از شیاطین انس و جن که هریک از آن ها برای خود نقشه و برنامه و حیله و دامی دارند .

چرا آیه می گوید : " از هر شیطان" ؟

جالب این که نمی فرماید : چنین کسی از شیطان پیروی می کند، بلکه می گوید : از هر شیطان متمردی ، و این اشاره به آن است که شیاطین همه یک خط واحد و برنامه مشترک ندارند ، بلکه هریک

ص:87

برای خود راهی و دامی انتخاب کرده اند ، آن چنان این دام ها متنوع است که انسان در تشخیص آن ها گم می شود مگر آن ها که به خاطر ایمان و توکل بر خدا در سایه حمایت او قرار گرفته اند و مشمول جمله «اِلاّ عِبادُکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ» هستند (40 / حجر ) .

(106) سوره حَجّ

ذکر این نکته نیز لازم است که تمرد و سرکشی و خالی بودن از خیر و برکت ، در مفهوم کلمه « شیطان » افتاده است ، ولی در این جا مخصوصا کلمه « مَرید » ( فاقد هرگونه خیر و سعادت بودن ) را به عنوان تأکید پشت سر آن ذکر می کند تا سرنوشت کسانی که از چنین رهبرانی پیروی می کنند ، کاملاً روشن گردد .

4 کُتِبَ عَلَیْهِ اَنَّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَاَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ اِلی عَذابِ السَّعیرِ

بر او نوشته شده که هرکس ولایتش را بر گردن نهد ، به طور مسلم گمراهش می سازدو به آتش سوزان راهنماییش می کند.

« سَعیر » از « سَعْر » به معنی شعله ورشدن آتش است و دراین جا منظور آتش سوزان دوزخ است که از هر آتشی سوزنده تر می باشد.

14 اِنَّ اللّهَ یُدْخِلُ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَاالاَْنْهارُ اِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ

ص:88

خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، در باغ هایی از بهشت وارد می کند که نهرها زیر درختانش جاری است (آری) خدا هرچه را اراده کند، انجام می دهد.

این پاداش های بزرگ برای او سهل و آسان است همان گونه که مجازات مشرکان لجوج و رهبران گمراهشان برای او ساده است .

در این مقایسه درحقیقت گروهی که تنها ایمان بر زبانشان قرار دارد ، در کنار دین قرار گرفته اند و با جزئی وسوسه منحرف می شوند و عمل صالحی نیز ندارند ، اما مؤمنان صالح در متن اسلامند و سخت ترین طوفان ها تکانشان نمی دهد ، درخت ایمانشان ریشه دار و میوه اعمال صالح بر شاخسار آن آشکار است ، این از یک سو .

از سوی دیگر معبودهای گروه اول بی خاصیت هستند ، بلکه زیانشان بیشتر است اما مولا و سرپرست گروه دوم بر همه چیز قدرت دارد و برترین نعمت ها را برای آن ها فراهم ساخته است .

سجود همگانی موجودات جهان چگونه است ؟

18 اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ مَنْ فِی الاَْرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَالدَّوابُّ وَ کَثیرٌ مِنَ النّاسِ وَ کَثیرٌ حَقَّ

ص:89

عَلَیْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللّهُ فَمالَهُ مِنْ مُکْرِمٍ اِنَّ اللّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ

آیا ندیدی که سجده می کنند برای خدا تمام کسانی که در آسمان هاوزمین هستندو همچنین خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم، اما بسیاری ابا دارند و فرمان عذاب درباره آن ها حتمی است وهرکسی راخداخوارکند، کسی اورا گرامی نخواهد داشت، خداوند هر کار را بخواهد (و صلاح بداند) انجام می دهد.

در قرآن مجید در آیات مختلف سخن از « سجود » عمومی موجودات جهان وهمچنین « تسبیح » و « حمد » و « صلوة » ( نماز ) به میان آمده است و تأکید شده که این عبادات چهارگانه مخصوص انسان هانیست، بلکه حتی موجودات ظاهرابی جان نیز درآن شرکت دارند .

باتوجه به آن چه در آیه مورد بحث آمده ، موجودات عالم دارای دو گونه سجودند ؛ سجود تکوینی و سجود تشریعی .

خضوع و تسلیم بی قید و شرط آن ها در برابر اراده حق و قوانین آفرینش و نظام حاکم بر این جهان همان سجود تکوینی آن ها است که تمام ذرات موجودات را شامل می شود ، حتی سلول های مغز فرعون ها

ص:90

و نمرودها و منکران لجوج و تمام ذرات وجود آن ها مشمول این سجود تکوینی هستند .

به گفته جمعی از محققان تمامی ذرات جهان دارای نوعی درک و شعورند ، و به موازات آن در عالم خود حمد و تسبیح خدا می گویند و سجود و صلات دارند ( شرح این سخن در تفسیر نمونه ذیل آیه 44 سوره اسراء درج گردیده است ) و اگر این نوع درک و شعور را نپذیریم، حداقل تسلیم و خضوع آن ها در برابر همه نظامات هستی به هیچ وجه قابل انکار نیست .

اما « سجود تشریعی » همان نهایت خضوعی است که از صاحبان عقل و شعور و درک و معرفت در برابر پروردگار تحقق می یابد .

در این جا این سؤال پیش می آید که اگر برنامه سجود عمومی موجودات همه انسان ها را دربرمی گیرد ، چرا در آیه فوق به گروهی از انسان ها تخصیص داده شده است ؟

اما توجه به این که « سجده » در این آیه در یک مفهوم جامع میان « تشریع » و « تکوین » استعمال شده ، پاسخ این سؤال روشن می شود ، زیرا سجده در مورد خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان ، فرد تکوینیش منظور است ، اما در مورد انسان ها تشریعی

ص:91

است که بسیاری آن را انجام می دهند و گروهی سرپیچی کرده و مصداق « کَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ » هستند ومی دانیم استعمال یک لفظ درمفهوم جامع و عام با حفظ مصادیق مختلف هیچ مانعی ندارد ، حتی نزد آن ها که استعمال لفظ را در بیشتر از یک معنی جایز نمی دانند ، تا چه رسد به ما که استعمال لفظ مشترک را در معانی متعدد جایز می دانیم .

ویژگی یاران خدا

41 اَلَّذینَ اِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الاَْرْضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وَ اتَوُا الزَّکوةَ وَ اَمَروُا بِالْمَعْروُفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الاُْمُورِ

یاران خدا کسانی هستند که هرگاه در زمین به آن ها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا می دارند و زکات را ادا می کنند و امر به معروف و نهی ازمنکر می نمایند و پایان همه کارها از آنِ خدا است .

« مَکَّنّا » از ماده « تمکین » که به معنی فراهم ساختن وسایل و ابزار کار است ، می باشد اعم از آلات و ادوات لازم یا علم و آگاهی کافی و توان و نیروی جسمی و فکری .

« مَعْروُف » به معنی کارهای خوب و حق است و « مُنْکَر » به

ص:92

معنی زشت و باطل ، زیرا اولی برای هر انسان پاک سرشتی شناخته شده و دومی ناشناس است و به تعبیر دیگر اولی هماهنگ با فطرت انسانی است و دومی ناهماهنگ .

یاران خدا هرگز پس از پیروزی همچون خودکامگان و جباران، به عیش و نوش و لهو و لعب نمی پردازند و در غرور و مستی فرونمی روند ، بلکه پیروزی ها و موفقیت ها را نردبانی برای ساختن خویش و جامعه قرار می دهند ، آن ها پس از قدرت یافتن تبدیل به یک طاغوت جدید نمی شوند ، ارتباطشان با خدا محکم و با خلق خدا نیز مستحکم است ، چراکه « صلوة » ( نماز ) سمبل پیوند با خالق است و « زکاة » رمزی برای پیوند با خلق ، و امر به معروف و نهی از منکر پایه های اساسی ساختن یک جامعه سالم محسوب می شود و همین چهارصفت برای معرفی این افراد کافی است و در سایر آن سایر عبادات و اعمال صالح و ویژگی های یک جامعه باایمان و پیشرفته فراهم است .(1)

1 به « تفسیر نمونه » ، جلد 3 ، صفحه 42 مراجعه فرمایید .

ص:93

گردشگری هدفمند

46 اَفَلَمْ یَسیروُا فِی الاَْرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها اَوْ اذانٌ یَسْمَعُونَ بِها فَاِنَّها لا تَعْمَی الاَْبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدوُرِ

آیا آن ها در زمین سیر نکردند تا دل هایی داشته باشند که با آن حقیقت را درک کنند، یا گوش های شنوایی که ندای حق را بشنوند، چرا که چشم های ظاهر نابینا نمی شود ، بلکه دل هایی که در سینه ها جای دارد، بینایی را از دست می دهد .

ویرانه های کاخ های ستمگران و مساکن ویران شده جباران و دنیاپرستان که روزی در اوج قدرت می زیستند ، هریک در عین خاموشی هزار زبان دارند و با هر زبانی هزاران نکته می گویند .

این ویرانه ها، کتاب های گویا و زنده ای است از سرگذشت این اقوام، از نتایج اعمال و رفتارشان و از برنامه های ننگین و کیفر شومشان .

این زمین های خاموش و آثاری که در این ویرانه ها به چشم می خورد ، چنان نغمه های شورانگیزی در جان انسان می دهدکه گاه مطالعه یکی از آن ها به اندازه مطالعه یک کتاب قطور به انسان درس

ص:94

می دهد و باتوجه به تکرار تاریخ که اصل اساسی زندگی انسان ها است ، آینده را در برابرش مجسم می کنند ، آری مطالعه آثار گذشتگان گوش را شنوا و چشم را بینا می سازد .

و به همین دلیل در بسیاری از آیات قرآن دستور جهانگردی داده شده است اما جهانگردی الهی و اخلاقی که دل عبرت بین از دیده بیرون آید و ایوان مدائن و قصرهای فراعنه را آیینه عبرت بداند ، گاهی از راه دجله سری به مدائن زند و گاه سیلابی از اشک همچون دجله بر خاک مدائن جاری سازد .

پیرامون بررسی تاریخ گذشتگان ازطریق جهانگردی ، به جلد 3 « تفسیر نمونه » ، صفحه 101 مراجعه فرمایید .

سپس برای این که حقیقت این سخن آشکارتر گردد ، قرآن می گوید : « فَاِنَّها لا تَعْمَی الاَْبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدوُرِ » .

درحقیقت آن ها که چشم ظاهری خویش را ازدست می دهند ، کور و نابینا نیستند و گاه روشن دلانی هستند از همه آگاه تر ، نابینایان واقعی کسانی هستند که چشم قلبشان کور شده و حقیقت را درک نمی کنند .

لذا درروایتی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می خوانیم : « شَرُّ الْعَمی ،

ص:95

عَمَی الْقَلْبُ : بدترین نابینایی ، نابینایی دل است » .(1)

و در روایت دیگری که در کتاب « غَوالِی الْلَئالی » آمده ، می خوانیم: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: « اِذا اَرادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خَیْرا فَتَحَ عَیْنَ قَلْبِه فَیُشاهِدُ بِها ما کانَ غائِبا عَنْهُ : هنگامی که خدا بخواهد در حق بنده ای نیکی کند ، چشمان قلب او را می گشاید تا چیزهایی را که از او پنهان بود ، مشاهده کند » .(2)

اما این سؤال که چگونه نسبت درک حقایق به قلب ها که در سینه ها قرار دارد ، داده شده است ، با این که می دانیم قلب جز تلمبه ای برای گردش خون نیست ، در جلد اول «تفسیر نمونه» ذیل آیه 7 سوره بقره مشروحا به آن پاسخ داده ایم و خلاصه و فشرده اش این است.

یکی از معانی « قَلْب » ، عقل است و یکی از معانی « صَدْر » ، ذات و سرشت انسان

به علاوه قلب ، مظهر عواطف است و هرگاه برقی از عواطف و ادراک هایی که مایه حرکت و جنبش است، در روح انسان آشکار شود ، نخستین اثرش در همین قلب جسمانی ، ظاهر می گردد ، ضربان قلب

ص:96


1- «نُورُالثَّقَلَیْن»، جلد3، صفحه508و509 .
2- «نُورُالثَّقَلَیْن»، جلد3، صفحه508و509 .

دگرگون می شود ، خون باسرعت به تمام ذرات بدن انسان می رسد و نشاط و نیروی تازه ای به آن می بخشد ، بنابراین اگر پدیده های روحی به قلب نسبت داده می شود ، به خاطر آن است که نخستین مظهر آن در بدن انسان ، قلب او است .

نشانه های خدا در صحنه هستی

63 اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللّهَ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الاَْرْضُ مُخْضَرَّةً اِنَّ اللّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ

آیا ندیدی خداوند از آسمان آبی فرستاد و زمین ( بر اثر آن) سرسبز و خرم می گردد؟ و خداوندلطیف و خبیر است.

« لَطیف » از ماده « لُطْف » به معنی کار بسیار ظریف و باریک است و اگر به رحمت های خاص الهی « لُطْف » گفته می شود ، نیز به خاطر همین ظرافت آن است .

« خَبیر » به معنی کسی است که از مسائل دقیق ، آگاه شود .

لطیف بودن خدا ایجاب می کندکه نطفه های کوچک و کم ارزش گیاهان را که در درون بذرها در اعماق خاک ها نهفته است ، پرورش دهد و آن ها را که در نهایت ظرافت و لطافت هستند ، از اعماق خاک تیره برخلاف قانون جاذبه بیرون فرستد و در معرض تابش آفتاب و

ص:97

وزش نسیم قرار دهد و سرانجام آن را به گیاهی بارور یا درختی تنومند تبدیل کند .

اگر او دانه های باران را نمی فرستاد و محیط بذر و زمین اطراف آن نرم و ملایم و « لطیف » نمی شد ، آن ها هرگز قدرت نمو و رشد نمی داشتند ، اما او با این باران به آن محیط خشک و خشن ، لطف و نرمش بخشید تا آماده حرکت و نمو گردد .

در عین حال از تمام نیازها و احتیاجات این دانه ضعیف ازآغازحرکت در زیر خاک تا هنگامی که سر به آسمان کشیده، آگاه و خبیر است .

خداوند به مقتضای لطفش باران را می فرستد و به مقتضای خبیربودنش ، اندازه ای برای آن قائل است که اگر از حد بگذرد ، سیل است و ویرانی و اگر کمتر از حد باشد ، خشکسالی و پژمردگی و این است معنی لطیف بودن و خبیر بودن خداوند .

در آیه 18 سوره مؤمنون نیز می خوانیم : « وَ اَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَاَسْکَنّاهُ فِی الاَْرْضِ : ما از آسمان آبی فرستادیم به اندازه معین ، سپس آن را در زمین ساکن کردیم » .(1)

ص:98


1- به « تفسیر نمونه » ، جلد 5 ، ذیل 103 سوره انعام مراجعه فرمایید .

65 اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الاَْرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْری فِی الْبَحْرِبِاَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ السَّماءَ اَنْ تَقَعَ عَلَی الاَْرْضِ اِلاّ بِاِذْنِهِ اِنَّ اللّهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ

آیا ندیدی که خداوند آن چه در زمین است ، مسخر شما کرد ؟ و کشتی ها به فرمان او برصفحه اقیانوس ها حرکت می کنند و آسمان(کرات و سنگ های آسمانی)را نگه می دارد تابر زمین، جز به فرمان او فرونیفتند ؟ خداوند نسبت به مردم رحیم و مهربان است .

از یک سو هریک از کرات آسمانی را در مدار خود به حرکت درآورده و نیروی « دافعه » حاصل از گریز مرکز را درست معادل نیروی « جاذبه » آن ها قرار داده است ، تا هریک در مدار خود بی آن که در فاصله های آن ها دگرگونی حاصل شود ، به حرکت درآیند و تصادمی در میان کرات روی ندهد .

از سوی دیگر جوّ زمین را آن چنان آفریده که به سنگریزه های سرگردان اجازه برخورد با زمین و تولید ناراحتی و ویرانی برای اهلش ندهند .

آری این رحمت و لطف او نسبت به بندگان است که این چنین

ص:99

گهواره زمین را امن و امان و خالی از هرگونه خطر آفریده تا محل آسایش و آرامش بندگان باشد ، نه سنگ های سرگردان آسمانی بر زمین سقوط می کنند نه کرات دیگر با آن تصادم می نمایند .

تسخیر موجودات زمین و آسمان

تسخیر این امور برای انسان از این نظر است که خدا آن ها را خدمتگزار انسان قرار داده و در مسیر منافع او می باشند .

مفهوم واقعی تسخیر موجودات برای انسان آن است که در خدمت منافع او باشند و به نفع او کار کنند و به او امکان بهره گیری دهند ، به همین جهت شب و روز و خورشید و ماه و ستارگان که هرکدام به نوعی در زندگی انسان اثر دارند و مورد بهره برداری او قرار می گیرند در تسخیر اویند .

این تعبیر جالب ( مسخر بودن موجودات برای انسان به فرمان خدا ) علاوه بر این که شخصیت و عظمت واقعی انسان را از دیدگاه اسلام و قرآن روشن می سازد و به او عظمتی می بخشد که در خور مقام خلیفة اللهی است ، نعمت های گوناگون خدا را به خاطرش می آورد ، حسّ قدردانی را در او برمی انگیزد و از نظام بدیعی که در چگونگی این

ص:100

تسخیر به کار رفته ، وی را به خدا نزدیک می سازد .

و اگر می بینیم در میان نعمت های زمینی ، حرکت کشتی ها بر صحنه اقیانوس ها بالخصوص ذکر شده ، به خاطر آن است که این کشتی ها در گذشته و حال مهم ترین وسیله ارتباطی و انتقال انسان ها و کالاها از نقطه ای به نقطه دیگر بوده و هستند و هیچ وسیله نقلیه ای تاکنون نتوانسته است جای کشتی ها را در این زمینه بگیرد .

به طور قطع اگر یک روز تمام کشتی ها بر صفحه اقیانوس ها از حرکت بازایستند ، زندگی انسان ها به کلی مختل خواهد شد ، چراکه راه های خشکی قدرت و کشش نقل و انتقال این همه وسایل و کالا را ندارد ، مخصوصا در عصر و زمان ما باتوجه به این که مهم ترین وسیله حرکت زندگی صنعتی بشر، نفت است و مهم ترین وسیله برای انتقال نفت از نقطه ای به نقاط دیگر ، همان کشتی ها هستند ، اهمیت این نعمت بزرگ الهی آشکارتر می شود چراکه گاهی کار یک کشتی نفت کش غول پیکر را ده هزار اتومبیل هم نمی تواند انجام دهد و انتقال نفت از طریق خطوط لوله نیز برای نقاط محدودی از دنیا امکان پذیر است .

ص:101

خدایان دروغین حتی نمی توانند یک مگس خلق کنند

73 یا اَیُّهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ اِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دوُنِ اللّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبابا وَ لَوِاجْتَمَعُوا لَهُ وَ اِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئا لا یَسْتَنْقِذوُهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْل-ُوبُ

ای مردم ! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید ؛ کسانی راکه غیر از خدا می خوانید، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند، هرچند برای این کار دست به دست هم دهند و هرگاه مگس چیزی از آن را برباید ، نمی توانند آن را بازپس گیرند، هم این طلب کنندگان ناتوان هستند و هم آن مطلوبان ( هم این عابدان و هم آن معبودان ) .

همه بت ها و همه معبودان آن ها و حتی همه دانشمندان و متفکران و مخترعان بشر اگردست به دست هم بدهند، قادر بر آفرینش مگسی نیستند .

بنابراین چگونه می خواهید شما این ها را هم ردیف پروردگار بزرگی قرار دهید که آفریننده آسمان ها و زمین و هزاران هزار نوع موجود زنده در دریاها و صحراها و جنگل ها و اعماق زمین است ،

ص:102

خداوندی که حیات و زندگی را در اَشکال مختلف و چهره های بدیع و متنوع قرار داده که هریک از آن ها انسان را به اعجاب و تحسین وامی دارد ، آن معبودهای ضعیف کجا و این خالق قادر و حکیم کجا ؟

سپس اضافه می کند نه تنها قادر نیستند مگسی بیافرینند ، بلکه از مقابله با یک مگس نیز عاجز هستند ، چراکه « اگر مگس چیزی از آن ها را برباید ، نمی توانند آن را بازپس گیرند » .

موجودی به این ضعیفی و ناتوانی که حتی در مبارزه با یک مگس شکست می خورد ، چه جای این دارد که او را حاکم بر سرنوشت خویش بداند و حلاّل مشکلات .

آری « هم این طلب کنندگان و بت ها ، ضعیف و ناتوان هستند و هم آن مطلوبان و مگس ها » .

مثالی روشن برای بیان ضعف ها

این مثال همان « مگس » است از نظر آفرینش و از نظر ربودن ذرات غذایی : این مثال گرچه در برابر مشرکان عرب ذکر شده ، ولی باتوجه به این که مخاطب همه مردم جهان هستند ( یا اَیُّهَا النّاسُ) اختصاصی به بت های سنگی و چوبی ندارد ، بلکه تمام معبودهایی را که جز خدا می پرستند ، در این مثال شرکت داده شده اند ، اعم از

ص:103

فرعون ها و نمرودها و شخصیت های کاذب و قدرت های پوشالی و مانند آن .

آن ها نیز بر این مثال منطبق هستند ، آن ها هم اگر دست به دست هم بدهند و تمام لشکر و عسکرشان را جمع و جور کنند و اندیشمندان و فرزانگانشان را دعوت کنند ، قادر به خلق مگسی نیستند و حتی اگر مگسی ذره ای از سفره آن ها برگیرد ، توانایی به بازگرداندن آن ندارند .

74 ما قَدَروُا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اِنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ

آن ها خدا را آن گونه که باید بشناسند نشناختند ، خداوند قوی و شکست ناپذیر است .

به قدری در معرفت و شناسایی خدا ، ضعیف و ناتوان هستند که خداوند با آن عظمت را تا سر حد این معبودهای ضعیف و بی مقدار تنزّل دادند و آن ها را شریک او شمردند که اگر کمترین معرفتی درباره قدرت خدا داشتند ، بر این مقایسه خود می خندیدند .

پایان سوره حَجّ

ص:104

فهرست مطالب

موضوع صفحه

متن تأییدیه آیة اللّه العظمی مکارم شیرازی••• 6

مقدمه••• 8

سوره اَنبیاء••• 11

آفرینش آسمان و زمین بازیچه نیست••• 13

برهان تَمانُع••• 14

فرشتگان بندگان شایسته و فرمانبردار••• 16

صفات شش گانه فرشتگان••• 17

بیان راز علمی پیدایش جهان••• 21

نعمت کوه ها و دره ها••• 22

آسمان سقفی محکم برای حفاظت زمین••• 24

حرکت شب و روز و ماه و خورشید••• 25

مرگ آغاز زندگی جدید است••• 27

چرا خدا مردم را آزمایش می کند••• 29

آزمایش خدا همگانی است••• 32

ص:105

فهرست مطالب

موضوع صفحه

شیوه های آزمایش خدا••• 34

رمز پیروزی در آزمایش های خدایی••• 35

انسان از عجله آفریده شده است••• 38

ترازوهای عدل در قیامت••• 40

ترازوی سنجش اعمال در قیامت چیست ؟••• 42

کثرت طرفداران دلیل بر حقانیت یک فکر نیست••• 49

ابراهیم نقشه نابودی بت هارا می کشد••• 51

بت پرستی در اشکال گوناگون••• 53

برهان دندان شکن ابراهیم••• 60

آن جا که آتش گلستان می شود••• 64

سبب سازی و سبب سوزی••• 66

هجرت ابراهیم ازسرزمین بت پرستان••• 67

قصّه حضرت یونس ••• 76

حکومت زمین ازآن صالحان خواهدبود••• 78

ص:106

فهرست مطالب

موضوع صفحه

روایات پیرامون قیام مهدی ••• 80

پیامبر و جهانی سازی اسلام••• 82

سوره حَجّ••• 85

زلزله عظیم رستاخیز••• 85

پیروان شیطان••• 86

چرا آیه می گوید: " از هر شیطان" ؟••• 87

سجود همگانی موجودات جهان چگونه است ؟••• 89

ویژگی یاران خدا••• 92

گردشگری هدفمند••• 94

نشانه های خدا در صحنه هستی••• 97

تسخیر موجودات زمین و آسمان••• 100

خدایان دروغین حتی نمی توانند یک مگس خلق کنند••• 102

مثالی روشن برای بیان ضعف ها••• 103

ص:107

ص:108

ص:109

ص:110

ص:111

ص:112

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109